به نقل از خبرگزاری برنا هرمزگان؛ تاریخ معاصر ایران دارای نقاط تیره و تار تعداد بسیاری است که تا بحال به درستی در رابطه با آنها سخن به بین نیامده است و فقط به بخشی از ابعاد موضوعات پرداخته شدهاست؛ امروزه یکی از مسائلی که گریبان جامعه ما را گرفته است جنگ روایتها میباشد جنگی که در آن تلاش میبشود جای جلاد و شهید تحول اشکار کند و مقام معظم رهبری مدظلهالعالی از سالها پیش خطر آن را گوشزد کردهاند؛ لذا میبینیم جریانهایی در سرزمین همنوا با دشمنان این ملت تلاش در تحریف انقلاب و تطهیر چهره پدر و پسر خائنی می باشند که گرچه دوران حکومتشان کمتر از حکومتهای شاهنشاهی قبل است اما خسارتهای تعداد بسیاری را فهمید ملت ایران کردهاند که دامنه اثرات منفی آنتا این مدت ادامه دارد و در آینده نیز ادامه خواهد داشت.
خلاصهکردن خیانتهای پهلویها در کشف حجاب و ممنوعیت برگزاری مراسمات مذهبی و … خود امکان پذیر ما را دچار اشتباهی بزرگتر در سادهانگاری کارهای این خاندان کند چرا که امکان پذیر نسلهایی که زیاد در گیر و دار مناسبات مذهبی نیستند بگویند واقعا برای همین چیزها انقلاب شد و خدمات و زحمات امام و شهیدان زیر سوال برود هرچند که همین نوشته نیز نوشته مقداری نیست و برای باورها انسان اگر جانش را هم فدا کند روا است.
قطعا مهمترین مشکل حکومت پهلوی خودفروختهگی آن در برابر خارجیها حتی در برابر کشوری همانند ترکیه می بود که این خودفروختهگی علتشدهمی بود عزت و غرور ملی ایرانیان با آن مجد و عظمت تاریخیای که داشتند خدشهدار بشود.
یکی از عیوب بزرگ و غیرقابل بخشش محمدرضا پهلوی بیاعتنایی ظرفیتهای داخلی مخصوصا در حوزه نیروی انسانی می بود و در سوی روبه رو به شدت شیفتهی غربیها می بود و خود را در هر حال مطیع آنان میکرد؛ ارتشبد طوفانیان در کتاب خاطرات خود مینویسد: «شاه ما را داخل آدم نمی دانست ولی هر خارجی هر حرفی می زد او قبول می کرد.»
قصابی مردم لرستان توسط عمّال رضاشاه
یکی از مسائلی که قطعا در تصمیم انقلابی ملت ایران برای همراهی با امام و سرنگونی حکومت پهلوی نقش داشت خونهایی می بود که توسط این رژیم پهلوی بر زمین ریخته شد؛ این نوشته فقط منحصر در دوران مبارزات انقلابی نیست بلکه رضاشاه پایهگذار این حکومت علاقه وافری به کشت و کشتار و سرکوب مردم داشت که یکی از این جنایات در روبه رو با مردم لرستان اتفاق افتاد.
در سال ۱۳۰۲ ارتش قزاق رضاخانی و مردم لر در فاصله بین شهرهای بروجرد و خرمآباد داخل نبرد شدیدی شدند. درگیریها در مهر سال ۱۳۰۲ اغاز شد اما تا آخر آذر همان سال نیروهای دولتی با بمباران شهرها و اطراف آن و ورود لشکر شرق و هنگ آهن که دست به قتل عام همه انها اعم از مردان، زنان، کودکان و سالمندان زدند توانستند خرمآباد را محاصره و آن را به کنترل خود درآورند.
سران قوم لر چه آنهایی که نبرد اسیر شده بودند و چه آنهایی که تسلیم شدند اعدام شدند و در نهایت در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۳۰۳ مقاومت مردم لر توسط ارتش ایران در هم شکسته شد.
رضا شاه برای سرکوب مردم این دیار و اعمال سیاست یکجانشینی عشایر لر، سرهنگ امیراحمدی -که بعدها به «قصاب لرستان» مشهور شد را به همراه نیروهای نظامی و سرکوب به ایالت لرستان فرستاد.
امیراحمدی که با مقاومت مردم لرستان مواجه شد اغاز به قتلعام همه مردم لرستان از جمله زنان و کودکان کرد.
جنایات امیراحمدی در لرستان به حدی هولناک می بود که سالها سپس از این رخدادها بزرگترها برای ترساندن بچهها و نوجوانان از این جمله منفعت گیری میکردند: “ساکت! واِلا میگم امیراحمدی تو را بخورد!”
ارتش بعد از سرکوب مردم لرستان، خبرداد که هرکسی سلاح خود را تحویل دهد کاری با او نخواهند داشت اما بعد از تسلیم شدن مبارزان لُر و تحویل دادن سلاحهای خود به ارتش، امیراحمدی برخلاف تعهدی که داده می بود همه را به جوخه اعدام سپرد و زنان را چون برده به فروش گذاشتند.
این جنایت «قصاب لرستان» تبدیل قیام مجدد مبارزان لُر شد. رضاپالانی که گویا به خون مردم لرستان تشنه می بود در ۹ اردیبهشت سال ۱۳۰۳، به نیروی هوایی تحت امرش دستور داد برای اولین بار بمبافکنها را روی مردم لرستان تست کنند که این تست با پیروزی انجام شد.
بمبافکنهای ارتش رضاشاه سیاهچادرهای ایلات و عشایر را مقصد قرار داد. زنان و کودکان و مردان مبارز همه و همه کشته شدند. افرادی که زنده مانده بودند توسط نیروهای شاه به نحوه هولناکی زجرکش شدند.
ویلیام داگلاس، قاضی مشهور دیوان عالی کشور آمریکا که اندکی بعد از قومکشی قتلعام مردم لرستان، به این استان سفر کرده و قصاب لرستان را نیز حضوراً ملاقات کردهاست، در سفرنامه خود در رابطه با قتل عام لرها توسط ارتش رضاشاه سخن به بین آوردهاست و ماجراهای هولناکی در رابطه با قتل عام مردم لر از زبان شاهدان نقلکرده است که یکی از آنها سلاخی و قتل عام کودکان و برگزاری مسابقه دو برای جوانان با سر بریده و شرطبندی بر روی این که کدام جوان با سربریده زیاد تر میدود.
رضا شاه و قشقاییها
داگلاس در خاطرات خود از ایل قشقایی نیز سخنان یک پیرمرد در رابطه با حرکت ارتش شاهنشاهی با مردم را اینگونه گفتن میکند که پیرمرد حرف های است: «در دوران سلطنت رضاشاه سروانی می بود که در این منطقه خدمت میکرد او تعدادی توله سگ اصیل داشت که بر حسب تصادف مادر آنها مرده می بود؛ سروان هر روز صبح سربازانی را به ده میفرستاد تا به زور مقدار دو لیتر شیر مادر برای توله سگهای او جمع کند، این افسر ارتش شاهنشاهی شیرگاو یا بز را برای تغذیه توله سگهای خود قبول نمیکرد و دستور داده می بود که سربازان فقط شیر مادر جمعآوری کنند؛ سربازان هم در اجرای دستور سروان نظارت کامل میکردند که فریب زنهای قشقائی را نخورند، به این ترتیب می بود که سگهای سروان ماههای متوالی شیرمادران بچههای ما را میخوردند… و این همان چیزی است که ما هیچوقت آن را فراموش نمیکنیم و هیچ زمان آن را نمیبخشیم.»
رضا شاه در روبه رو مردم آذربایجان نیز سیاستهای زیاد زنندهای را در پیشگرفت و مدام به تلاش میکرد تا مردم آذربایجان را سرکوب و در انزوا قرار دهد سیاستهایی که در دوران پسرش محمدرضا نیز ادامه داشت و در آن مقطع جهت شد که آذربایجان از نظر اقتصادی، روز به روز حالت شکنندهتری را اشکار کند و آذربایجان علیرغم امتیازات اختصاصیای که داشت در زمره نواحی عقبافتاده قرار گیرد.
به گفتن مثال در گزارش تلگرافی «دریفوس» سفیر آمریکا در ایران، به وزیر امور خارجه آمریکا آمده است: قیمت سوخت در تبریز، زیاد تر از تهران است!
محتوای یک تلگراف از تبریز نیز مشخص می کند که بهای برق «کیلوواتی ۷ریال» در تبریز گرانتر است و سیاستهای تبعیض آمیز دولت پهلوی در رابطه آذربایجان، جهت مهاجرت گسترده نیروی کار آذربایجانی به تهران و مازندران شده است.
رژیم پهلوی نگاهی نامتوازن به ایالت آذربایجان داشت و رفتارش با این ایالت زیاد تر همانند به یک مستعمره داخلی می بود چرا که منبع های، مواد غذایی و دیگر محصولات کشاورزیِ آذربایجان به پایتخت منتقل میشد و در روبه رو هیچ قدمی برای آن منطقه برداشتع نمیشد.
نگاه تبعیضآمیز پهلویها نسبت به مردم آذربایجان در تاریخ مثالهای راحتی دارد که در بازدید آنها در این مجال نمیگنجد.
سرکوب دانشجویان در رژیم پهلوی
۱۶ آذر سال ۱۳۳۲ یکی از رویدادهای مهم تاریخ معاصر ایران که تبدیل یکی از بزرگترین جنایات رژیم پهلوی شد به وقوع پیوست، آن روزها نه خبری از انقلاب اسلامی می بود و نه امام خمینی پرچم نهضت را بلند کرده می بود اما رژیم در آشکارکردن خوی جنایتکارانه خود عجله داشت و ۱۰ سال قبل از اغاز قسام دست به کشتار دانشجویان زد.
ماجرا از این قرار می بود که سپس از کودتا علیه دولت مصدق در ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، نیکسون معاون زمان رئیس جمهور آمریکا به ایران سفر میکند، سفری که با اعتراضات دانشجویان در دانشگاه تهران روبرو میبشود و سه تن از دانشجویان در این قائله به شهادت میرسند.
دکتر شهید مصطفی چمران، که یکی از شاهدان کشتار ۱۶ آذر ۱۳۳۲ است میگوید: «روز ۱۵ آذر یکی از دربانان دانشگاه شنیده می بود که تلفنی به یکی از افسران گارد دانشگاه دستور میرسد که باید دانشجویی را شقه کرد و جلوی در بزرگ دانشگاه آویخت که عبرت همه بشود و زمان ورود نیکسون صداها خفه گردد و جنبنده ای نجبند».
در پی یورش نیروهای امنیتی و گارد به دانشکده فنی دانشگاه تهران سه تن از دانشجویان به نام های احمد قندچی آذر شریعترضوی و مصطفی بزرگنیا با شلیک گلوله نیروهای نظامی به قتل رسیدند.
سپس از آخر درگیریها “احمد قندچی” که تا این مدت زنده می بود به یکی از بیمارستانهای نظامی تهران منتقل شد و مسئولان بیمارستان از مداوا و حتی تزریق خون به او خودداری کردند و ۲۴ ساعت سپس مظلومانه به دوستان شهیدش پیوست.
دو روز بعد از این کشتار، نیکسون در دانشکده حقوق دانشگاه تهران، در برابر عکاسان و روزنامه نگاران، دکترای افتخاری این دانشگاه را دریافت کرد.
یکی دیگر از جنایات رژیم پهلوی، دعوا چتربازان و کماندوها به دانشگاه تهران در اول بهمن ۱۳۴۰ است. در این روز به جستوجو اعتراض دانشجویان دانشگاه تهران به تعطیلی مجلس شورای ملی و این چنین با مقصد ابراز همدردی با دانشجویان دانشسرای عالی و اعتراض به قطع پشتیبانی هزینه تحصیلی آنها به کلاس ها نرفتند و تصمیم گرفتند تا به طور دسته جمعی از دانشگاه خارج شوند؛ این تصمیم دانشجویان با مخالفت نیروهای نظامی روبه رو شد؛ دانشجویان که در تصمیم خود برای خروج از دانشگاه و ادامه تظاهرات در خیابان مصر بودند برای شکستن سدهای خروج از دانشگاه با نیروهای پلیس دچار شدند؛ که یک دفعه با هجوم نیروهای چترباز روبه رو خواهد شد و چتربازان و کماندوهای رژیم پهلوی تحت فرماندهی سروان منوچهر خسروداد با دستور مستقیم شاه به دانشگاه تهران یورش برده و صدها تن از دانشجویان و اساتید را مورد ضرب و شتم قرار داده، مصدوم و مجروح ساختند و تعداد بسیاری از وسایل آموزشی و آزمایشگاهی و کتب و منبع های مطالعاتی را نابود کردند.
مطابق گزارشات حاضر در این رخداد ۶۰۰ نفر مجروح شده و کارشان به بیمارستان کشیده است.
۱۷ سال سپس از این سرکوب نیز در ۱۳ آبان ۱۳۵۷ گروههای دانشآموزی کلاسهای درس را رها کردند و خود را به دانشگاه تهران رسیدند، نیروهای ارتش از دانشآموزان و دانشجویان با نارنجک و گاز اشکآور پذیرایی کرد و با شلیکهای مستقیم مطابق اظهار منبع های رسمی رژیم پهلوی و خبرگزاریها تعداد ۱۱ نفر به شهادت رسیدند اما شاهدان عینی داخل دانشگاه خبر از شهادت حداقل ۶۵ دانشآموز و دانشجو دادند.
قتلعام مردم مشهد، اتفاق خونین ۵ آذر ۵۷، اتفاق خونین کرمان، کشتار مردم یزد، آتش زدن سینما رکس ابادان، گلولهباران اجتماع ۳هزار نفری مردم شیراز، قتل عام مردم سبزوار، به توپ بستن مسجد اعظم ارومیه، چهارشنبه سیاه دزفول، کشتار مردمتبریز در ۲۹ بهمن و … نیز باید به کارنامه سیاه پهلوی اضافه بشود.
انتهای مطلب/
منبع