به گزارش خبرخوان
خبرگزاری تسنیم– مجتبی برزگر؛ برنامه پلاتو: هر بار که سریال «پایتخت» روی آنتن میرود، اتفاقی در فضای رسانهای ایران میافتد؛ اتفاقی که نه تنها نشاندهنده محبوبیت یک مجموعه تلویزیونی است، بلکه آیینهای است از آنچه مردم میخواهند، بینند و با آن زندگی میکنند.
این مجموعه، فراتر از یک سریال چندفصله معمول، تبدیل به اتفاقای فرهنگی شده که با شخصیتهای ملموس، زبان ساده، داستانهای روان و آینهواریاش نسبت به زندگی روزمره مردم، توانسته دل تعداد بسیاری را به دست آورد و در یادها بماند.
اما سوال مهم اینجاست: تلویزیون بعد از پایتخت چه باید بکند؟ آیا تنها به بازپخش یا دنبالهسازی دل خوش کند؟ یا باید فهمیدن درستی از آنچه «پایتخت» را به پیروزی رساند اشکار کند و مسیر ساخت آثار تازه را با تکیه بر توانایی، تحلیل و نیاز مخاطب هموار سازد؟
مدیران رسانه ملی باید مطلب نهان پیروزی «پایتخت» را جدّی بگیرند. پیامی که میگوید: «اگر خوب بسازی، هم چنان میتوانی در رقابت با پلتفرمها و شبکههای جهانی، پیشتاز باشی.» در دورهای که تلویزیون با چالشهای بسیاری از جمله مهاجرت مخاطب به نمایشخانگی و پلتفرمهای اینترنتی روبه رو است، کیفیت، قصهگویی درست، شخصیتپردازی باورپذیر و فهمیدن فرهنگ بومی مردم، رمز بقا و پیشرفت است.
باید مدیران اشتباهی و سازندگان سردرگم جای خود را به افرادی بدهند که زبان عکس را میفهمند، قصه را بلدند، و مطلب را نه در قالب شعار، بلکه از دل زندگی جاری مردم بیرون میکشند.
برای بازدید دقیقتر این مسائل، در این او مباحثه با رضا درستکار، منتقد سینما و تلویزیون، به این میپردازیم که چه مولفههایی «پایتخت» را به این جایگاه رسانده؟ تلویزیون برای تکرار این پیروزی باید چه دستورالعملی در پیش بگیرد؟ و آیا امکان رقابت با تولیدات حرفهای پلتفرمها تا این مدت هم وجود دارد یا زمان به سود آنها برگشته است؟
مشروح این او مباحثه را در ادامه بخوانید:
شخصیتهای «پایتخت» انگار خود ما هستیم
* همانند سالهای قبل، چرا سریال پایتخت هر بار که پخش میشود، رد پای پررنگی از خودش بهجا میگذارد؟ مؤلفهها و اتفاقات خاص آن چیست؟ ما سریالهای چندفصلهی فرد دیگر هم در تلویزیون، نمایش خانگی و حتی سینما داشتهایم. چه چیزی علتمیشود پایتخت هم چنان بالاتر از همهی آنها قرار بگیرد و به کلمه امروز، «ویژن» باقی بماند؟
طبیعتاً پایتخت مؤلفههایی دارد که علتمیشود مردم با هر بار بازگشتش، به استقبالش بروند و دوستش داشته باشند. یکی از با اهمیت ترین ویژگیهای این سریال، به نظر من این است که شخصیتهایی را در طول یک دهه به ما معارفه کرده که بخشی از آنها در واقع خود ما هستیم؛ برخاسته از جامعهی ایران و فرهنگ خودمان. زن، مرد، پیر، جوان و کودک میتوانند تصویری از خودشان را در این مجموعه ببینند. هنگامی مخاطب جلوی تلویزیون مینشیند، بخشی از آیینهی خودش را، بخشی از شرح حال خودش را در سریال میبیند.
صمیمیتِ «پایتختیها» فرمشان شد
* این پیوند با مخاطب از چه طریق تشکیل شده؟
تلاش بسیاری شده تا زندگی عادی و جریان مهم زندگی در ایران به نمایش گذاشته شود. همهی ما تقریباً در همین حالت داریم زندگی میکنیم. شخصیتها ملموساند، دیالوگها ساده و رواناند، داستانها پیچیده نیستند و در عین سادگی، دلنشیناند.
از نظر ساختاری هم فرمی اشکار کردهاند که امکان تشکیل سریع و مؤثر را میدهد، هم قابل فهمیدن است و هم به راحتی میتوانند آن را به فصل نهایی برسانند و پخش کنند. این فرم در کنار محتوا و قصههایی که همانند زندگی واقعی ماست، علتپیروزی شده. بهعلاوه، آن صمیمیتی که در دل شخصیتهای پایتخت جریان دارد، یکی دیگر از ویژگیهای بارز این مجموعه است.
اگر سریال خوبِ فرد دیگر همانندِ «پایتخت» اشکار کردید به شما جایزه میدهم
* این ویژگیها را در سریالهای دیگر تلویزیونی نمیبینیم؟
نه واقعاً. اگر شما یک سریال دیگر در تلویزیون ایران اشکار کردید که هم قابل تماشا باشد، و هم از این چنین ویژگیهایی برخوردار باشد، من به آن جایزه میدهم! متأسفانه زیاد تر این سریالها، بزرگترین اشتباهی که میکنند این است که فقط میخواهند پیامی به مخاطب منتقل کنند. بله، مطلبرسانی جزو ماموریت های ذاتی رسانهی تلویزیون است، اما به شرط و شروطی. اول باید بلد باشی قصه بگویی، گفتن خوب داشته باشی، دوربین و ابزار تکنولوژیک را بشناسی، با آنها راحت کار کنی. سپس از اینها، اگر پیامی هم دادی، مخاطب آن را راحتتر میپذیرد.
تماشاگر تلویزیون با خودش میگوید: «برو بابا!»
* بعد مشکل اساسی سریالهای دیگر چیست؟
تعداد بسیاری از سریالهایی که در سه سال قبل ساخته شدهاند، فقط میخواهند مطلبهای بزرگ و سخنهای سنگین بزنند. اما تماشاگری تلویزیون با خودش میگوید: «برو بابا!» نتیجه این میشود که مخاطب به جای این که آن سریالها را جستوجو کند، تلویزیون را خاموش میکند، یا شبکهی فرد دیگر همانند جم را تماشا میکند. این یعنی آن سریالها بهجای این که در خدمت تفکر و محتوا باشند، تبدیل به رقیب تلویزیون خودمان خواهد شد.
میخواهند افرادی را داخل ساختارهای نمایشی کنند که تخصص ندارند
* شنیدیم که در ایام پخش فصل تازه «پایتخت» اتفاقات جالبی رخ داده. در همین زمان گزارشهای بسیاری انتشار شد که آنتن تلویزیون کمیاب شده می بود. ما خودمان رفتیم میدان امام خمینی در تهران، جایی که طبق معمولً آنتن اراعه میشود، آنها هم این قضیه را قبول میکردند. حتی هنگامی به برخی نهادهای زیرساختی سرزمین در حوزه ارتباطات مراجعه کردیم، فهمید شدیم مصرف اینترنت در ساعت پخش این سریال تلویزیونی افت اشکار کرده؛ این مشخص می کند زیاد از مخاطبان، چه در فضای مجازی و چه در نمایشخانگی به سمت تلویزیون آمدند. یا همانهایی که از اینستاگرام و این اپلیکیشنهای سرگرمکننده استقبال میکردند. حتی تیکهکلامهای فصل هفتم سریال بین مردم رایج شد. به نظرتان چرا این مجموعه اینقدر موفق شد؟
چون یک ظرفیت بزرگ تشکیل کرده؛ آن هم از طریق خود تلویزیون. بهقدری خوب عمل کرده که حتی افرادی که به تلویزیون اقبال نداشتند هم به این سمت کشیده شدند. اما قضیه اینجاست که مدیران تلویزیون یا این ظرفیت را باور ندارند، یا نمیدانم چرا اصرار دارند که نابودش کنند.
میخواهند افرادی را داخل ساختارهای نمایشی کنند که تخصص ندارند و این علتافت کیفیت میشود. ساختار نمایشی بدون تخصص نتیجه نمیدهد. شما نمیتوانید یک فیلم بیکیفیت بسازید و انتظار داشته باشید مخاطب جذب کند.
«پایتخت» یک ویژگی خاص دارد؛ انگار در همین کوچه ماست!
* با این حساب، نقش سلیقه مخاطب چه مقدار اهمیت دارد؟
زیاد زیاد. نسل تازه که تعداد بسیاری فیلم و سریال دیده، بهسادگی هرچیزی را قبول نمیکند. حتی نسل قبلی هم به واسطه همین رسانهها سطح سلیقهشان بالا رفته است. مخصوصاً هنگامی مدام دچار مسائل سیاسی و موضوعات حاشیهای باشیم، دیگر نمیتوانیم هر چیزی را به خُردِ مردم بدهیم.
*به نظرتان چه چیزی علتشده «پایتخت» اینقدر ملموس و محبوب بشود؟
پایتخت یک ویژگی خاص دارد؛ انگار ماجراهایش در همین کوچه، در همین محله، کنار خاله یا عموی ما اتفاق میافتد. شخصیتهایش زیاد واقعی و سادهاند؛ از زنها و مردها گرفته تا خامدستیهایشان. این مجموعه در همه فصلها این ویژگیها را نگه داری کرده و به مرور زمان خودش تبدیل به یک برند و روال خاص شده است.
برای مثالً همان تیکهکلام ساده همانند «این سوراخو درست کن، خوشگلدین» چندین دفعه تکرار میشود و به یک فرم آشنا و قابل لمس تبدیل میشود. اگر به گوگل ترند هم سر بزنیم، میبینیم واژههایی همانند «خوشگلدین»، «مازندران»، «شیرگاه»، یا حتی «تاجیکستان» چه مقدار سرچ شدند. زیادها حتی نمیدانستند تاجیکستان دقیقاً کجاست، ولی این سریال علتشد درمورداش کنجکاو بشوند. همه این اتفاقات دلنشین است.
باید مقداری به عقب برگردیم
* در زمانِ پخش «پایتخت» و حتی بعد از آن؛ چندین دفعه با عبارتِ «مطلب مهم پایتخت به مدیران تلویزیون» روبه رو شدیم. رسانهها چندین دفعه به این نوشته اشاره کردند و انها گفتند که پایتخت یک مطلب جدّی به مدیران صداوسیما داد: اگر ما بخواهیم هر بار چرخ رو از نو اختراع کنیم یا به تعبیر برخیها «خاک آن را عوض کنیم»، نتیجهاش چیزی جز این نمیشود که دیدیم. یعنی کم شدن مخاطب، کم شدن کیفیت و بیاعتمادی عمومی. شما فکر میکنید منظور رسانهها چه می بود و چرا آنقدر روی این عبارت پافشاری داشتند؟
برای فهمیدن بهترش باید مقداری به عقب برگردیم؛ به وقتی که تیم مدیریتی تازه – که اکنون دیگر چند سالی هم از حضورشان قبل – داخل صداوسیما شدند. اینها با رویکردی سلبی آمدند؛ یعنی گفتن فلان شخص نباشد، فلان شخص حذف بشود، راه حلها باید عوض بشود. به جای اصلاح، اغاز به حذف کردند. برای مثالً فکر میکردند چون پسر فلان گوینده ورزشی یا منتقد فلان برنامه هست، نباید فلان برنامه در شبکه سه پخش بشود. خب سوال این است: چرا نباید پخش بشود؟ مگر همه جای دنیا برای جذب مخاطب رقابت نمیکنند؟
این مدیران با این رویکرد، همه دستاوردهای سه چهار دههی قبل تلویزیون را بر باد دادند. بهجای گفتگو و نقد، رفتن سراغ قهر، طرد، عتاب و حذف. حتی میگویم اگر شما امروز مدیر جایی شدید و سلیقهات با مدیر قبلی فرق دارد، خب اشکالی ندارد، سلیقهات را پیاده کن. ولی هنگامی میبینیم اینها از روی سلیقه نبوده است، بلکه انگار به طوری دشمنی و عناد با خود رسانه و حتی با دستاوردهایش می بود، آن زمان است که اوضاع دلواپسکننده میشود.
نتوانستیم یک چهره تازه را بیاوریم که همانندِ چهرههای قدیمی، محبوب شود
* برای مثالً منظورتون حذف چهرههای محبوب تلویزیونی است؟
دقیقاً. در سالهای قبل ما افرادی همانند مهران مدیری، رامبد جوان و تعداد بسیاری دیگر را داشتیم که در تلویزیون فعالیت میکردند و برنامههایی با تماشاگرهای بالا تشکیل میکردند. یقیناً، به آنها هم انتقاداتی داخل می بود، اما در نهایت حضورشان علتپویایی و جذابیت رسانه می بود. اکنون شما یکباره همه این چهرهها رو حذف میکنی و جایگزینی برایشان نداری، چه اتفاقی میافتد؟. الان در سه سال و نیم یا چهار سال قبل، ما تا این مدت یک چهره تازه در تلویزیون نداریم که بتواند در دل مردم جا باز کند.
پایتخت ثابت کرد که تلویزیون تا این مدت هم میتواند مخاطب جذب کند
* اما با وجود همه اینها، سریال پایتخت که سپس از ۴ سال به تلویزیون آمد مجدد مخاطب را برگرداند؟
مردم نشان دادند که اگر به آنها احترام گذاشته شود، اگه کاری با کیفیت برایشان ساخته شود، باز هم حاضرند پای تلویزیون بنشینند. پایتخت ثابت کرد که تلویزیون تا این مدت هم ظرفیت دارد، تا این مدت هم میتواند مخاطب جذب کند، فقط باید مدیرانش باور داشته باشند، نه این که با لجبازی همهچیز را نابود کنند.
برای مثالً گلزار امروز همان گلزار دیروز است
* این جمله معروف که “در صدا و سیما به روی هنرمندان باز است” را زیاد شنیدهایم که نقل میشد و یقیناً گروهی به این واسطه هم برگشتند…
یقیناً باور واقعی پشتش نیست. فقط گفتنش را بلدند، نه عمل کردنش را. برای مثالً هنگامی آقای گلزار را آوردند، مقصدشان چه می بود؟ موفق بودند؟
گلزار را آوردند، بله. اما الان گلزاری که میبینیم با آنچه قبلاً می بود فرق دارد. یک گلزار مصنوعی شده که واقعاً نمیتوانی حتی یک دقیقه تحملش کنی. آن برنامه «برنده باش» هم مثالاش است. این ایست و بازرسیها فقط شدت را در مسیر رسانه میگیرد و کار جلو نمیرود.
ببین، این که شما الان میآیید و میگویید فلان شخص نباشد یا بهمان باشد، خب این حق طبیعی شما است. دوره شما است و دارید تصمیم میگیرید، این هم یک نحوه فکر است. اما باید بپذیرید که اکثر اقداماتی که در تلویزیون انجام دادید، عملاً ناکامی خوردهاند.
* منظورتان از ناکامی دقیقاً چیست؟
تلویزیون باید مخاطب داشته باشد، ولی مخاطبهایش ریزش کردند. باید سرگرمکننده باشد، اما شده خستهکننده و بیمنفعت. باید نقش کلان فرهنگی ایفا کند، ولی جایگاه خودش را از دست داده. همهی اینها فرو ریخته.
هنگامی من تلویزیون را قبول میکنم که محصول خوب اراعه دهد، روش مناسب نظر بدهد، فکر درست داشته باشد. وگرنه فقط اسمش تلویزیون است.
هنگامی تلویزیون موفق نشد، کوچها اغاز شد
* آقای درستکار، اخیراً او گفت و گوهایی نقل شده می بود که آخر دورهی برودکستها فرا رسیده و باید به سمت “بروبندها” حرکت کنیم. به یاد دارید که در آن زمان حرف های میشد با دقت به افت مخاطب تلویزیون و روی آوردن تعداد بسیاری به نمایش خانگی و فضای مجازی، این تغییرات اتفاق افتاده است. برخی از کارگردانها و تهیهکنندگان به نمایش خانگی روی آوردند و ستارگان بسیاری در این عرصه فعال شدند. در آن زمان، روال جلب مخاطب به سمت پلتفرمهای آنلاین و نمایش خانگی شدت گرفت. اگر به یاد داشته باشید، سریالهایی همانند “قلب یخی” و سپس “شهرزاد” با فاصلههای وقتی بسیاری پخش میشدند، اما به یکباره این روال تحول کرد.
به نظر من این حرکت، یک اتفاق طبیعی می بود؛ چون هنگامی تلویزیون نتواند نیازهای مخاطب را برآورده کند، طبیعی است که مخاطبان به سمت پلتفرمهای تازه و نوآورانه کشیده شوند.
* این تغییرات به طور خاص چطور بر روال تلویزیون تاثییر گذاشت؟ آیا پایتخت نقشی در برگشت تلویزیون به میدان نداشت؟
«پایتخت» بدون شک نقشی اساسی در تحول روال داشت. اما برای این که این چنین تغییراتی در تلویزیون اتفاق بیفتد، شما نیاز به متریال و آمادگی ملزوم دارید. هنگامی اسباب و امکانات ملزوم را فراهم نکردید، نمیتوانید تئوریها را به درستی پیاده کنید.
به طور مثال، تلویزیون در سالهای تازه به علت عدم نظارت و عدم دقت به خواستههای مخاطب، نتایج مساعد نداشت. مردم، به اختصاصی منتقدان، نمرات منفی بسیاری به راه حلهای اجرایی تلویزیون دادند. ناکامیهای تلویزیونی به وضوح قابل مشاهده است.
تلویزیون زیاد تر به محتواهای کمقیمت روی آورده!
* به نظر شما، تلویزیون با چهرههای معروف خود موفق نشد در پلتفرمهای تازه موفق باشد، در حالی که همان چهرهها در نمایش خانگی و پلتفرمهای آنلاین موفق شدند. آیا این نشاندهندهی ناکامی مدیریت تلویزیون است؟
بله، این مسئله به وضوح مشخص می کند که تلویزیون نتواسته است از پتانسیلهای چهرههای شناخته شده خود منفعت گیری کند. همان چهرهها در پلتفرمهای آنلاین برنامههای پرمخاطب ساختند و به نوعی این حوزه تبدیل به یک جریان رسانهای قوی شد.
در این فضا، هنرمندان و برنامهسازان آزادی بیشتری دارند و کمتر تحت سختی نظارتهای سختگیرانه قرار میگیرند. در تلویزیون، شما همیشه مجبورید مواظب سخنها و رفتارهای خود باشید، چون تحت نظارت شدید قرار دارید. اما در پلتفرمهای تازه، این آزادی عمل وجود دارد.
* آیا به نظر شما تلویزیون تا این مدت در این مسیر خود را اشکار نکرده است؟
تلویزیون به جای این که از محتواهایی که قادر به جلب دقت مخاطب می باشند منفعت گیری کند، زیاد تر به تبلیغات و محتواهای کمقیمت روی آورده است.
نتیجه این است که دیگر مخاطبان تلویزیون علاقهای به تماشای برنامهها ندارد. به گفتن مثال، اگر من بخواهم در تلویزیون سخن بگویید کنم، حتی اگر سخنهای عمیقی همانند دکارت را بزنم، چون مخاطب ندارم، این سخنها هیچ تأثیری نخواهند داشت.
من با مطمعن میگویم مدیران جاری تلویزیون از این توانایی هم درسی نگرفتهاند
* شما به مسئلهای اشاره کردید که به نظر میرسد مسیر مشخصی را به مدیران رسانه مشخص می کند؛ این که نیازی نیست مجدد چرخ را اختراع کنند. اگر ایدهای خوب است، باید آن را تحکیم و اجرا کرد. میفرمایید پایتخت هم این چنین مسیری را طی کرد و در نهایت اشکار شد که مسیر درست از ابتدا پیش روی ما بوده. اکنون که این توانایی را پشت سر گذاشتیم، در این نقطه چه باید کرد؟
بله، کاملاً درست است. اما من با مطمعن به شما میگویم که مدیران جاری تلویزیون از این توانایی هیچ درسی نگرفتهاند. نهتنها درس نمیگیرند، بلکه احتمالا حتی از پیروزی دیگران غمگین هم خواهد شد.
به جای این که تلاش کنند خودشان را به رقیب برسانند، مسیری دیگر را پی میگیرند. این حرکت، سالها است در فضای رسانهای ما دیده میشود. هنگامی برای مثالً رسانهای همچون «تسنیم» جلو میافتد، رقیبش بهجای ارتقا، مسیرِ فرد دیگر را در دستور کار قرار میدهد. این همان رفتاری است که در مدیریت تلویزیون هم دیده میشود. به همین علت هم هست که این مدیران مردود می باشند.
به فردی که پایتختیها را به تلویزیون برگرداند باید مدال داد
ماجرای فصل ششم با حواشی بسیاری همراه می بود؛ از جمله همان ماجرای موتورسواری و عکس العملهای شدید که به “وااسلاما” رسید! اما سپس از آن، تصمیمی گرفته شد که نشانهای از تفکر درست و خردمندی پشت آن می بود. سازندگان مجدد برگشتند، کار را ساختند، مطمعن شد و نتیجه خوبی هم گرفتند. ما باید جستوجو همان فرد باشیم؛ فردی که پشت این تصمیم ایستاده. باید او را اشکار کنیم، به او مدال بدهیم. بدون شک، فردی در پشتپرده این تصمیم نقش مهمی داشته.
* شما چه پیشنهادی برای بهبود شرایط جاری تلویزیون دارید؟
راهحل ساده است: باید مدیران تلویزیون را تحول داد. اگر من در جایگاه مسئول بودم، هیچزمان فردی را در آن جایگاه نگه نمیداشتم. نه بهخاطر مسائل شخصی، بلکه چون باید تلویزیون ملی ایران را نگه داری کرد و به اهلش سپرد. تعارف را باید کنار گذاشت. تعارف در این حوزه، لطمه مستقیم به فرهنگ مردم و هویت ملی ماست.
خوشحالم که سکانسِ معروف تکه نوزدهم «پایتخت» سانسور نشد
* برگردیم به سریال «پایتخت». بهاختصاصی تکه نوزدهم، که عکس العملهای بسیاری را برانگیخت. زیادها از تراژدی قوی آن سخن بگویید کردند. دیالوگ معروف بهتاش و آن سکانسهای احساسی بعدها هم بازتاب بسیاری داشت. به نظر شما، چرا این قسمت از سریال اینقدر مورد دقت قرار گرفت؟
اول از همه باید بگویم خوشحالم که این تکه، از دست ممیزیهای تلویزیون در رفت و بدون سانسور پخش شد. تکه نوزدهم بهنوعی نقطه ثقل و ستون مهم سریال می بود. در واقع، این تکه قلب تپندهی داستان می بود. جایی که تنشها و کشمکشهای درونی خانوادهها، آن اصطکاک نسلی، به اوج رسید. قضیهای که همه ما با آن روبه رو هستیم: اختلاف نظر بین پدر و فرزند، بین نسل دیروز و امروز.
* منظورتان همان چالش سنت و مدرنیته در بستر خانواده ایرانی است؟
دقیقاً. برای مثالً پدری به پسرش میگوید فلان رشته را بخوان، چون آینده دارد، چون مدیریت یا مهندسی را بهتر میداند. اما پسر رویای خودش را دارد؛ احتمالا بخواهد پزشک شود یا اصلاً مسیر فرد دیگر را انتخاب کند. اینجا یک جدال شکل میگیرد، نه از سر دشمنی، بلکه از دل عشق، دلسوزی و در عین حال نادانی. تلویزیون ما متأسفانه واژه «خانواده» را در جاهایی به ابتذال کشیده. در حالی که «خانواده»، واژهای است مقدس و پُراهمیت، اما این تقدس نباید پوششی برای سرکوب صداهای متفاوت شود.
* یعنی شما معتقدید در نگاه دینی هم، حقیقت نباید قربانی ظاهر و گفتنها شود؟
بله. در دین ما هیچکس بیجهت بالا برده نمیشود، بیعلت هم پایین نمیآید. اگر مردی در خانوادهاش مخرب باشد، دین میگوید باید از او فاصله گرفت؛ اگر زنی صدمهزا باشد، باز هم همین حکم صادق است.
در خانوادههای ما، نباید فقطً بهخاطر گفتن “پدر” یا “مادر” انتظار بیخطایی داشت. همه امکان پذیر اشتباه کنند، حتی منِ پدر، یا توِ فرزند. مهم این است که فضا برای گفتن این خطاها و او مباحثه درموردشان وجود داشته باشد.
نسل تازه اینده خودش مختصر شده، زمانها محدود شدهاند، آنها معترضاند و باید صدایشان شنیده شود. مدیران تلویزیون ایران اگر این صداها را نشنوند، از حقیقت جامعه فاصله گرفتهاند.
دلنشین است بدانید؛ من عضو هیئت داوران جشنواره چهلوسوم بودم و ۳۶ فیلم را دیدم. از این تعداد، در ۱۵ فیلم حتی یک زن هم وجود نداشت! یعنی نیمی از جامعه را از ساختارهای نمایشی حذف کرده بودند. این فاجعه است. زنی که میتواند مادر باشد، همسر، خواهر، دختر یا حتی قهرمان یک داستان…
چطور میشود این رکن بزرگ جامعه را نادیده گرفت؟ پایتخت، اتفاقاً در این عرصه کارکرد مساعد داشت. شخصیت هما مثالای از زنانیست که هم نیرومنداند، هم شکننده، هم مدیرند و هم انسانی با ضعف و قوت. این همهنمای یک شخصیت واقعی است، و این همان چیزیست که ما در تعداد بسیاری از آثار دیگر نداریم.
آن سکانس، عکس مغفولی از چند سال تازه می بود
* میخواهم زیاد تر درمورد تکه نوزدهم سریال «پایتخت» بدانم. آن سکانس خاص واقعاً برای من دلنشین می بود. شما هم گفتید که خوشحالید از این که ممیزی موفق نشد آن را حذف کند. بهنظرم مسئله مهمی است، چون واقعاً همه، چه موافق، چه ناموافق، چه چپ و چه راست، درمورداش سخن بگویید کردند. اگر بخواهید فقط با یک جمله این سکانس را توصیف کنید، چه میگویید؟
اگر بخواهم با یک جمله بگویم، آن سکانس عکسِ مغفولی از چند سال تازه می بود؛ همان بغضی که در گلوی نسل تازه مانده می بود و آنجا بالاخره گفتن شد. لحظهای می بود که یک پدر، با همه احترامی که ما برایش قائلیم، جرأت و ظرفیت شنیدن این سخنها را اشکار کرد. این زیاد مهم است.
* درموردی شخصیتها، یعنی پدر و پسر، چطور فکر میکنید؟ به نظر شما آنها چه ویژگیای داشتند که این سکانس را اینقدر واقعی و اثرگذار کرد؟
هیچکدام از این شخصیتها – نه پسر و نه پدر – کامل و بینقص نیستند. هیچکدام معصوم یا مقدس نیستند. آنها آدمهایی می باشند همانند من و شما، همانند همه مردم ایران. آدمهایی با ضعف و قوت. یک جا ضعفشان را میبینی و لذت میبری از این که انسانیاند، جای دیگر غیرتشان را میبینی، ایمانشان را میبینی و باز لذت میبری. این، تصویری واقعی از خانواده ایرانی است.
این نسل پای کارند
* شما به مفهوم «خانواده» اشاره کردید. در تکههای بعدی، صحنهای داریم که خرس داخل کمپر خانواده میشود. بهتاش اولین کسی است که داوطلب میشود برای مقابله. این هم نمادی از مفهوم خانواده است، نه؟
بله، دقیقاً. ببینید، هنگامی خرس داخل آن کمپر میشود – فارغ از این که از نظر تکنیکی چطور فیلمبرداری شده یا چهطور خرس را گرفتند – ما یک چیز مهم میبینیم: اولین کسی که میگوید “من میروم چون مادرم آنجاست، زن و بچه آنجاست، داییم آنجاست”، خودِ بهتاش است. یعنی فردی که احتمالا تا قبل از این، کمتر جدی گرفته میشد. این همان مفهوم «خانواده» است؛ یک نفر برای خانوادهاش جان میگذارد وسط.
نسلهایی که در انقلاب ۵۷ وجود داشتند، نسلی بودند که در فضای باز فرهنگی آن زمان بزرگ شده بودند. سینما، کاباره، نوشگاهها… همهچیز آزاد می بود. اما همین نسل، در جریان جنگ ایران و عراق بزرگترین فداکاریها را کردند. این یعنی هنگامی پای سرزمین وسط باشد، همه نسلها پای کارند. این را ما از دل تاریخمان میدانیم و این روحیه تا این مدت هم وجود دارد.
مدیران جاری باید جای خود را به افراد جدیدی بدهند
* آقای درستکار، چطور میشود که تب «پایتخت» در تلویزیون فروکش نکند؟ چطور میتوانیم هم چنان از این سریال لذت ببریم و بگوییم که «پایتخت» تا این مدت اثرگذار است؟
اولین قدم این است که مدیران باید تحول کنند. مدیران جاری باید جای خود را به افراد جدیدی بدهند. دنیا تحول کرده، نسلها تحول کردهاند و این تغییرات باید در تلویزیون ایران نیز منعکس شود. مطلب پایتخت برای تلویزیون ایران این است: ما فضای تازه میخواهیم، ما فضای تمیز، روشن و دقیق میخواهیم. اگر این فضا را فراهم کنید، با هر برنامهای، چه سخنرانی، چه تاکشو یا شوهای دیگر، میتوانید اثرگذار باشید.
برنامههای نوروزی با دکورهای میلیاردی و سخنهای تکراری ناکامی خورد
* بعد شما معتقدید که مشکل مهم در دکور و قالب برنامهها نیست، بلکه در محتوا و رویکرد است؟
دقیقاً. نگاه کنید، همه برنامههای تلویزیون در عید ناکامی خوردند. دکورهای عظیم، فضای فانتزی، همه اینها هیچ کمکی نکرد. دکور بزرگ که برنامه را بزرگ نمیکند. هنگامی محتوا ضعیف است، دکور بزرگ هم هیچ کمکی نمیکند. شما از نظر ذهنی همان سخنهای تکراری را میزنید و فکر میکنید با دکور بزرگتر، دلنشینتر میشوید. اما حقیقت این است که مردم جستوجو چیزهای اصیل و واقعی می باشند.
عالیترین لحظههای تلویزیون باید لحظه سال تحویل باشد، وقتی که همه ایرانیها، چه در داخل و چه خارج از سرزمین، با دقت تلویزیون را تماشا میکنند. اما تلویزیون ما چه کرد؟ یک مشت چرت و پرت پخش کرد. سخنهای بیپایه و مبنا، آن هم با هزینههای کلان: ۶۰۰ میلیون، ۷۰۰ میلیون، یک میلیارد! چه منفعتای داشت؟ آن موقعها، برنامههای سال تحویل با محتوای معتبر و اثرگذار ساخته میشد. اکنون چه شده؟ به جای آن که مخاطب جذب کنیم، در حال دور کردنش هستیم.
* آقای درستکار، احتمالا برخی از مخاطبان فکر کنند که این برنامه فقط برای «پایتخت» ساخته شده، اما شما اشاره کردید که «پسا پایتخت» هم برای شما مهم است. چرا این مسئله را نقل میکنید؟ چه چیزهایی در «پایتخت» برای شما برجسته بوده که هم چنان در برنامهها به آن دقت دارید؟ احتمالا یکی از مصادیق بارز، «کمپر» باشد که سیروس مقدم در او گفتوگویی با ما خبرداد که اصلاً این اتوبوس شهری می بود که خودمان تجهیزش کردیم.
همانطور که گفتید، در سکانسی که خانواده در جاده در حال حرکت بودند، این حرکت کمپر در جادههای برفی واقعاً تأثیر بسیاری در روایت داشت. در آن لحظه که اعضای خانواده با یکدیگر او گفت و گو و مشاجره میکردند، نمای کلی که نشان داده شد به خوبی فضای سرد و برفی را تداعی میکرد.
این طراحی بصری دقیقاً پشتیبانی میکرد تا حال و هوای داستان زیاد تر به مخاطب منتقل شود و آن سردی و تنش را به شکلی ملموس نشان دهد. به عبارت دیگر، طراحی تصویری به فهمیدن بهتر داستان و شخصیتها پشتیبانی میکند.
یاد بگیریم همانندِ «پایتخت» نصیحت مستقیم نکنیم
* آقای درستکار، شما اشاره کردید که در سریالها و به اختصاصی در پایتخت، تعداد بسیاری از مسائل بهطور غیرمستقیم به مخاطب منتقل میشود و نصیحت مستقیم نمیشود. در سکانسی که بهتاش با پدرش سخن بگویید میکند، این مسئله به خوبی نمایان است. این دیالوگها که به نوعی از نسلهای گوناگون و تفاوتهای بین آنها سخن بگویید میکنند، چطور این مسئله را در داستان میبینید؟
بله، دقیقاً. همانطور که اشاره کردید، در سریالها ما نباید از طریق نصیحت مستقیم به مخاطب چیزی بگوییم. این روش زیاد زمانها نتیجه نمیدهد. برای مثالً در همان سکانس بهتاش، او که در موقعیتی قرار میگیرد که حرفی میزند که درست است، اما چون نسبت به پدرش حس احترام دارد، نمیتواند آن سخن را به راحتی بزند.
این مسأله در زیاد از خانوادهها وجود دارد. بعضی اوقات اوقات افراد بزرگتر نمیپذیرند که سخن کوچکتر درست باشد. اما در نهایت، بهتاش فهمید میشود که برای نگه داری احترام به پدرش و ربط خوب با خانواده، باید از روش خود و با احترام عذرخواهی کند. این نشاندهندهی رابطهای است که در عین نگه داری احترام، افراد میتوانند خطای خود را بشناسند و اصلاح کنند. اینها چیزهایی می باشند که به طور غیرمستقیم به مخاطب منتقل میشود.
* شما گفتید که در سریالها نباید به طور مستقیم مخاطب را نصیحت کنیم. اما اگر بخواهیم کارهای خانوادگی بسازیم، چه باید بکنیم تا مردم حس نکنند که از طرف ما تحت سختی قرار گرفتهاند و نخواهند از تماشای برنامهها فرار کنند؟
خب، این پرسشی است که در دنیای امروز زیاد مهم است. حقیقت این است که باید بتوانیم موضوعات خانوادگی را با دقت و ظرافت نقل کنیم، بدون اینکه مردم حس کنند در حال شنیدن یک سخنرانی و یا درس اخلاقی می باشند. اگر بخواهیم مخاطب را دچار کنیم، باید با احساسات او بازی کنیم، نه با نصیحتهای خشک و بیروح.
هنگامی در تلویزیون میخواهید پیامی منتقل کنید، باید به این مسئله دقت داشته باشید که چطور میتوانید آن را به شکلی دلنشین و ماندگار گفتن کنید. اگر فقطً بخواهید از طریق نصیحتهای مستقیم و تکراری به مردم بگویید که چه کار کنند، زیاد سریع از نظر مخاطب جذابیت خود را از دست میدهید.
تلویزیون باید به نیازهای واقعی مخاطب دقت کند
* بعد چه باید کرد تا این ربط با مخاطب برقرار بماند؟ آیا باید از تکنیکهای خاصی منفعت گیری کرد تا این انتقال مطلب به درستی صورت گیرد؟
دقیقاً. باید بدانیم که تلویزیون یا هر رسانه تصویری دیگر ملزومات خاص خود را دارد. هنگامی شما میخواهید پیامی را منتقل کنید، باید با زبان تصویری و در قالبی دلنشین این کار را انجام دهید. اگر قرار باشد که دوربین روشن شود و من یک ماه اینجا بنشینم و فقط سخن بزنم، سپس از زمان کوتاهی مخاطب تلویزیون را خاموش میکند و میگوید: “برو بابا”.
این مسأله نیاز به دقت به جزئیات دارد. باید کاری کنیم که مخاطب از تماشای برنامه لذت ببرد، نه اینکه حس کند تحت سختی قرار گرفته یا مورد نصیحت قرار گرفته است. متأسفانه در تلویزیون ایران، طبق معمولً با یک سری مطلبهای مستقیم و بدون فکر پیش میروال که نتیجهای جز اتلاف انرژی ندارد.
تلویزیون ایران باید به این مسئله دقت کند که آنقدر از جامعه فاصله گرفته که نمیتواند با آن ربط برقرار کند. شما باید ربط مستقیمی با مخاطب داشته باشید، باید به نیازهای واقعی او دقت کنید. تلویزیون ایران به نوعی از این انسجام و اتصال نصیب است. برای برقراری ربط مؤثر باید این فاصلهها را از بین برد و یک اتصال تازه تشکیل کرد. این اتصال باید بین مردم و رسانه، بین جامعه و تلویزیون، به وجود بیاید تا تلویزیون به گفتن یک رسانه مؤثر بتواند نقش خودش را به درستی ایفا کند.
مخاطب پایتخت را با ضعفهایش هم دوست دارد
* آقای درستکار، در بین نقدهایی که به پایتخت داخل میشود، برخی به پیروزی سریالهایی همانند نون خ و زیر خاکی اشاره میکنند. به نظر شما چرا پایتخت باید ادامه اشکار کند؟ آیا پایتخت ۸ باید ساخته شود؟ اگر بله، به نظر شما چه تغییراتی باید در آن اعمال شود؟ آیا باید هم چنان همان روندی که در پایتخت ۷ می بود ادامه اشکار کند یا باید داستان و ایده جدیدتری اراعه شود؟
بله، نقدهایی که به پایتخت داخل میشود، قابل دقت است. یکی از مهمترین نقدها این است که احتمالا روایت پایتخت به شکل کلی و جامع نباشد و زیاد تر از روایتهای خرد و پیرنگهای کوچک منفعت گیری میکند که بعضی اوقات علتمیشود داستان میلنگد.
اما باید بگویم که این اشکالها برای تعداد بسیاری از مخاطبان پایتخت نادیده گرفته میشود. چرا که مردم زیاد تر از هرچیز به تماشای شخصیتها و ارتباطات خانوادگی آنها اهمیت خواهند داد. هنگامی که مردم در کنار هم نشستهاند و شخصیتها را در موقعیتهای گوناگون میبینند، به نوعی در زندگی آنها شریک خواهد شد. این فرآیند، برای تعداد بسیاری از بینندگان دلنشین است.
در تلویزیونهای دنیا، همین اتفاقات زیاد پیش میآید. شما میبینید که برخی سریالها تا ۴۰۰ تکه ادامه اشکار میکنند، با این که نسلها تحول کردهاند. هنگامی پیروزی وجود دارد، باید آن را در ادامه گفت. به اختصاصی در تلویزیون که باید دائم پخش کنید و مخاطب همیشه چشم به راه تکه بعدی باشد. به همین علت، هنگامی مخاطب از شما استقبال میکند، این کار میتواند به یک مارکت قوی تبدیل شود و پیروزیهای زیاد تر را رقم بزند.
مخاطب ادامه «پایتخت» را میخواهد
* بعد به نظر شما پایتخت میتواند ادامه اشکار کند؟
بله، قطعاً. پایتخت میتواند ادامه اشکار کند، چون مردم تا این مدت آن را دوست دارند و برایشان خاطرهانگیز است. در واقع، پیروزی پایتخت به این علت است که توانسته است به طور عمیق با مخاطبان ربط برقرار کند و شخصیتهای آن به بخشی از زندگی روزمره مردم تبدیل شدهاند.
به همین خاطر، ادامه پایتخت، به اختصاصی در صورت نگه داری کیفیت و دقت به نیازهای مخاطب، نه تنها امکان پذیر بلکه میتواند به پیروزیهای بیشتری دست اشکار کند. در واقع، ساخت تکههای تازه هیچ مانعی ندارد؛ مردم هم چنان از آن استقبال خواهند کرد.
یقیناً هر پروژهای نیاز به نوآوری دارد. پایتخت اگر بخواهد ادامه اشکار کند، قطعاً باید ایدههای تازهای را در خود جای دهد. احتمالا در «پایتخت۷» داستان و ایدههای جدیدی به آن اضافه شد، اما این به معنی توقف در روال نوآوری نیست.
برای جذب زیاد تر مخاطب و استمرار پیروزی، ملزوم است که داستانها و رویدادهای تازه و دلنشین در تکههای بعدی گنجانده شود. این تغییرات باید به طوری باشد که هم چنان همان جذابیت اولیه را برای مخاطب نگه داری کند، اما از طرف دیگر چیزی تازه برای اراعه داشته باشد.
من شخصیت رحمت را زیاد دوست داشتم
* آقای درستکار، کدام قسمت از سریال پایتخت زیاد تر برای شما دلنشین می بود؟
به طور کلی، مجموعه را دوست داشتم. فضای کلی سریال زیاد خوشایند و فرحناک می بود. اما اگر بخواهم جزئیات را بگویم، شخصیت رحمت را زیاد دوست داشتم. بازی این شخصیت برای من زیاد تر از بقیه دلنشین می بود، چرا که او بازیاش را با جدیت همه انجام میداد.
در روبه رو، برخی دیگر از شخصیتها به سمت کاریکاتوری شدن رفته بودند و زیاد تر تلاش داشتند که با رفتارهای اغراقشده، خنده مخاطب را بگیرند. این تفاوت بین بازیها برای من که به طور تخصصی به این مسائل نگاه میکنم، زیاد مهم می بود.
* دلنشین می بود که آقای سیروس مقدم در یکی از اظهارنظرهای خود انها گفتند که همه عقل و شعور پایتخت در پشت شخصیت تنابنده است…
خب، باید بگویم که دمش گرم! آقای سیروس مقدم یکی از افراد زیاد مهم و مورد قیمت در تاریخ نمایش ایران می باشند. ایشان از سالهای دایی جان ناپلئون فعالیتهای هنریشان را اغاز کردهاند و اکنون نزدیک به ۵۰ سال است که در این عرصه کار میکنند.
این زمان زمان طویل نشاندهنده کارنامه درخشان ایشان است. آقای مقدم همیشه کارهای ارزشمندی انجام داده که مردم هم از آنها استقبال کردهاند. مسئله مهم این است که ایشان هیچ زمان خودشان را در فیلمها و سریالها به نمایش نگذاشتند، همیشه تلاش کردند تا بازیگران و فیلمنامهها به جلو بروند. این شرافت و صداقت در کارهای ایشان واقعاً قابل تحسین است. باید بگویم که این چنین آدمهایی زیاد کم اشکار خواهد شد و مورد قیمت می باشند.
نسبت برنامهها باید مشابه و هماهنگ با یکدیگر باشند
* تلویزیون برای مخاطب امروز چه کارهایی نباید انجام دهد و چه کارهایی را باید در برتری قرار دهد؟
به نظر من، اگر تلویزیون به تعداد زیاد به ساخت برنامههای مذهبی، معنوی یا دینی اصرار نداشته باشد و این برنامهها را در کنار دیگر برنامهها قرار دهد، همه اینها دیده خواهد شد و هیچ مشکلی پیش نمیآید. به عبارت دیگر، نسبت برنامهها باید مشابه و هماهنگ با یکدیگر باشد و اکوسیستم تلویزیون نباید مختل شود.
اگر ما مدیران خوبی باشیم و از کارگردانان بزرگی همانند خدابنده درس بگیریم، میدانیم که کی باید بهار شویم و سبز شویم، کی تابستان است و میوه میدهیم، کی پاییز میشود و به خواب میرویم، و کی زمستان میآید و مجدد بهار میشود. نظم و اکوسیستم در تلویزیون باید نگه داری شود تا همه چیز به درستی پیش برود.
اگر بخواهیم بگویم که تلویزیون برای مردم ایران باید چه کارهایی انجام دهد، باید این را بگویم که تلویزیون باید برای همه ۸۰ میلیون نفر ایران با نحوه فکرها و نگرشهای گوناگون برنامه تشکیل کند. هر فردی با هر دیدگاهی باید بتواند سخن بزند و پشتیبانی کند به سرزمین.
ما سرزمین خود را دوست داریم و مملکتمان را رها نمیکنیم. افرادی که میخواهند سرزمین را به اشتباه ببرند، نادرست میکنند. مردم ایران، ایران و فرهنگشان را دوست دارند، و تلویزیونشان را هم دوست دارند، به شرطی که تلویزیون را متعلق به خودشان بدانند. پایتخت این حس را به مخاطب خود داد که «من مال توام، بیا، بشین و لذت ببر.»
* استقبال ایرانیان خارج از سرزمین هم از «پایتخت» دلنشین می بود…
همانطور که میدانید، هنگامی شما کار درست را انجام میدهید، طبیعت با شما همراهی میکند. هر جا که شما از کبر، غرور و نخوت دست بردارید و به مردم پشتیبانی کنید، نتیجهاش دیده میشود. بچههای هنری، سازندگان سینما و تلویزیون، واقعاً انسانهای کمادعایی می باشند.
هنگامی شما با همه جان و دل در خدمت این آدمها باشید، نتیجهاش همین استقبالها است. ایرانیان خارج از سرزمین هم وقتی که کاری درست و صادقانه ببینند، از آن استقبال میکنند، چون این کارها به قلبشان میرسد.
تعداد بسیاری از مردم پول خرید اشتراک پلتفرم را ندارند
* بگذارید به گفتن آخرین او گفت و گو، سراغِ شبکه نمایشخانگی هم برویم. بهاختصاصی در رابطه مشکلاتی که مخاطبان با آن روبه رو می باشند، همانند تبلیغات، خشونت در محتوا، افزایش هزینهها و انتخابهای برخی بازیگران. به نظر شما چه تغییراتی باید در این حوزه تشکیل شود؟ اگر تلویزیون کارهای خوب و با کیفیتی همانند پایتخت را در برتری قرار دهد و از چهرههای محبوب خودش حمایتکند، میتواند نمایش خانگی را هم بالا بکشد. من خودم از مخاطبان تعداد بسیاری از کارهای نمایش خانگی هستم، اما برخی اوقات با دیدن برخی آثار غمگین میشوم، چون هنگامی پول و زمان میگذاری، انتظار داری که تاثییر بهتری اراعه شود.
سینما و پلتفرمها به علت این که منبع های مالی عمومی ندارند، باید به جستوجو جذب مخاطب از طریق فروش بلیط و گیشه باشند. برای این منظور، نیاز دارند که محتواهایی دلنشین بسازند که مخاطب را جذب کند. این علتمیشود که بعضی اوقات از مرزهای تعیینشده عبور کنند و به سمت تشکیل آثار پرفروش بروند.
تلویزیون هم خودش به نوعی این سختی را تشکیل میکند. با محدودیتها و خط قرمزهای خاص خود، مخاطب را به سمت پلتفرمهای آزادتر میبرد. برای مثالً فیلمهای طنز سینمایی که قبلاً در تلویزیون پخش میشد، اکنون دیگر در تلویزیون نمایش داده نمیشوند، چرا که به علت همان خط قرمزها اجازه پخش ندارند. این تضاد و تعارضها علتمیشود که مخاطب به سمت پلتفرمهای آنلاین برود که فضایی بازتر و آزادتر دارند.
تلویزیون باید به محتواهایی همانند پایتخت دقت بیشتری داشته باشد و کارهایی همانند این سریال را زیاد تر حمایتکند. اگر تلویزیون بتواند به درستی خود را تنظیم کند و به مخاطبان خود احترام بگذارد، میتواند موفقتر از پلتفرمهای آنلاین عمل کند. اکنون، تعداد بسیاری از مردم توانایی پرداخت هزینههای اشتراک پلتفرمها را ندارند، به این علت تلویزیون باید محتوای باکیفیت و در دسترس اراعه دهد.
اگر تلویزیون به این نیازها دقت کند و مصالح عمومی را در نظر بگیرد، میتواند جایگاه خود را در قلب مخاطبان نگه داری کند. پایتخت نشان داد که تلویزیون میتواند فضایی صمیمی و مرتبط با زندگی مردم تشکیل کند، و این دقیقاً همان چیزی است که مردم به آن نیاز دارند.
این مسئله را هم به گفتن مسئله پایانی نقل کنم؛ ما سالها در نظام فرهنگی سرزمین کار کردهایم و مقصدمان همیشه این بوده که سینما و تلویزیون در ایران پر رونق باشد و مردم سالها از تماشای آثار ایرانی لذت ببرند. اگر نقدی هم داخل میکنیم، برای مسائل ملی و سرزمین خودمان است. امیدواریم که در آینده بتوانیم زیاد تر و بهتر خدمتگزار مردم گرامی کشورمان باشیم و هم چنان سینما و تلویزیون ایران را به جلو ببریم.
انتهای مطلب/
دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکار
منبع