چرخش راهبردی آمریکا در آینه دیپلماسی قوت‌محور با سند امنیت ملی ۲۰۲۵/ معماری یک هژمونی خیالی برای جهانی که تحول کرده است_خبرخوان

علی باقری
11 Min Read


به گزارش خبرخوان

امجد عبدی- دبیر تحریریه: سند ۳۳صفحه‌ای که به گفتن سند امنیت ملی ۲۰۲۵ دولت دونالد ترامپ از آن یاد می‌شود، به‌رغم حجم نسبتاً محدود، حامل تغییرات عمیقی در نگرش کاخ سفید به نظم بین‌المللی، جایگاه آمریکا و چگونگی تعامل با رقیب ها، متحدان و مناطق بحرانی است. مهم‌تر این که متن سند از ابتدا تا انتها تحت‌تأثیر یک ذهنیت ثابت قرار دارد و این ذهینت چیزی نیست جز دیپلماسی قوت‌محور و یکجانبه‌گرای دونالد ترامپ.

این سند، نه‌تنها نقشه راه آینده سیاست خارجی دولت مستقر در آمریکا را مشخص می کند، بلکه بازتاب برگشت گفتمانی است که فکر می‌کند نظم جهانی می‌تواند بر پایه اراده یک قوت واحد بازسازی شود. این نگاه، در تضاد کامل با ادبیات همکاری‌محور، نهادبنیاد و مبتنی بر چندقطبی‌شدن جهان است که قسمت مهمی از نظریه‌های متأخر روابط بین‌الملل بر آن پافشاری دارند، اما ترامپ برخلاف این جریان غالب، جهان را هم چنان در چارچوب الگوی جنگ سرد تفسیر می‌کند و معتقد است بازیگران بزرگ، رقابت صفر–صفر، تهدید، بازدارندگی عمودی و یک هژمون حق دارد قواعد بازی را تعیین کند.

برگشت آمریکا به علتانحصار ژئوپلیتیک

یکی از مهم‌ترین محور‌های سند ۲۰۲۵، چرخش تمرکز راهبردی آمریکا به نیمکره غربی است. سند به‌صراحت اظهار می‌کند که «امنیت مرزی با اهمیت ترین مؤلفه امنیت ملی» است و بر پایه همین گزاره، راهبردی تازه برای کنترل کامل محیط پیرامونی آمریکا اراعه می‌شود. در اینجا، آنچه اهمیت دارد تنها مهاجرت یا کنترل مرز‌ها نیست، بلکه بنیانی رسانه‌ای–استراتژیک است که تلاش می‌کند مفهوم «حیاط خلوت» را بعد از دهه‌ها مجدد احیا کند.

در نگاه ترامپ، وجود چین در زیرساخت‌های آمریکای لاتین، نفوذ فناوری‌های آسیایی در جریان اقتصاد منطقه و حتی مالکیت خارجی بر بنادر یا زیرساخت‌های حیاتی، نه فقطً چالش اقتصادی، بلکه تهدید مستقیم امنیت ملی آمریکا است. سند این حساسیت را با معارفه «متمم ترامپ» به دکترین مونرو برجسته می‌کند؛ متممی که مقصد آن تثبیت موقعیت آمریکا به‌گفتن قوت برتر و بلامنازع نیمکره غربی است.

این برگشت، در سطح رسانه‌ای نیز معنایی مهم دارد و این چنین مشخص می کند که ترامپ تلاش می‌کند امنیت داخلی را با امنیت خارجی پیوند بزند و هر بحران منطقه‌ای را به تهدیدی برای مرز‌های آمریکا تبدیل کند. این همان الگویی است که سیاست خارجی را به ابزاری برای مدیریت افکار عمومی داخلی تبدیل می‌کند، الگویی که فهمیدن آن بدون تحلیل زبان و روایت‌های ترامپ ممکن نیست.

حذف تدریجی خاورمیانه از برتری‌های آمریکا/ روایت‌سازی یک «منطقه مهار‌شده»

با اهمیت ترین چرخش استراتژیک سند ۲۰۲۵، افت دیدنی نقش خاورمیانه در سیاست خارجی آمریکا است. سند تصریح می‌کند که «روز‌هایی که خاورمیانه بر برنامه‌ریزی طویل مدت سیاست خارجی آمریکا غالب می بود، به آخر رسیده است». این گزاره در واقع بخشی از یک روایت بزرگ‌تر است، روایتی که تلاش دارد خاورمیانه را از «منطقه مشکلاتزا» به «منطقه مدیریت‌شده» تبدیل کند.

در این ادبیات، آمریکا دیگر نمی‌خواهد هزینه‌های سیاسی، نظامی و اقتصادی جنگ‌های طویل‌زمان یا پروژه‌های ملت‌سازی را بپردازد. ترامپ در سند، سیاست‌مداران قبل آمریکا را به «دچار کردن سرزمین در جنگ‌های بی‌ثمر» متهم می‌کند و پافشاری دارد که ایالات متحده از این بعد «بدون ورود به جنگ‌های طویل مدت» باید تهدید‌های خاورمیانه را مدیریت کند. این همان نقطه‌ای است که دیپلماسی ترامپی از دیپلماسی سنتی واشنگتن جدا می‌شود.

در سایت خبری خبرخوان آخرین اخبارحوادث,سیاسی,فرهنگ وهنر,اقتصاد و تکنولوژی,دفاعی,ورزشی,ایران,جهان را بخوانید.

در این چارچوب، سه مسئله برجسته است. اولین مسئله ادعای افت قوت منطقه‌ای ایران است که سند سه بار ایران را «با اهمیت ترین عامل بی‌ثباتی» معارفه می‌کند و مدعی می‌شود که از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به سپس، ایران «به‌شدت تضعیف شده است». این گزاره، بخشی از یک روایت رسانه‌ای است که تلاش می‌کند دستاورد‌های سیاست سختی ترامپ را برجسته کند؛ روایتی که بیشتر از آنکه بر تحلیل میدانی محکم باشد، بر الزام نمایش قوت شخصی و ذهنی رئیس‌جمهور آمریکا محکم است.

دومین مسئله مرتبط با پافشاری بر امنیت اسرائیل به‌گفتن برتری غیرقابل مذاکره است. سند نه‌تنها امنیت اسرائیل را در رأس منافع آمریکا قرار می‌دهد، بلکه ادعا می‌کند که درگیری رژیم صهونیستی–ایران و رژیم صهیونیستی–فلسطین «به مرحله های نزدیک به حل و فصل رسیده است». این ادعا، بیشتر از آنکه مبتنی بر حقیقت سیاسی باشد، ادامه همان روایت‌سازی سیاسی است که ترامپ در دوره قبل درمورد «خرید وفروش قرن» جستوجو می‌کرد.

افت انگیزه تاریخی آمریکا برای وجود در خاورمیانه نیز سومین مسئله است که سند توضیح می‌دهد با افزایش تشکیل انرژی آمریکا و تنوع زنجیره‌های فراهم، «الزام ژئوپلیتیک» وجود آمریکا در خلیج فارس افت یافته است. این تحول در سطح ساختاری به معنی تحول پارادایم وجود نظامی است که دهه‌ها مبنا سیاست خارجی آمریکا را شکل داده می بود.

در کل، سند تلاش دارد این مطلب را القا کند که خاورمیانه دیگر «تهدید سریع» نیست و آمریکا می‌تواند آن را از دور کنترل کند و تنها در موارد حیاتی همانند امنیت انرژی و امنیت رژیم صهیونیستی، دخالت کند.

اروپا و بازنمایی گفتمان «زوال تمدنی»

یکی از صریح‌ترین قسمت‌های سند، دعوا مستقیم به اروپا است. سند اروپا را «در حال زوال تمدنی» معارفه می‌کند، عبارتی که از نظر رسانه‌ای و سیاسی، حامل معنایی زیاد عمیق است و مطلب سلب جایگاه اخلاقی و راهبردی اروپا در نظم غرب‌محور را به همراه دارد.

ترامپ اروپا را مدام شریک ضعیف، مصرف‌کننده امنیت و وابسته به آمریکا معارفه می‌کند، اما سند ۲۰۲۵ این نگاه را رسمی و راهبردی کرده است. این بازنمایی دو مقصد دارد: ۱. افت جایگاه اروپا در معادلات تصمیم‌گیری آمریکا ۲. تثبیت برتری آمریکا در معماری امنیت غرب.

در ذهن ترامپ، اروپا شریکی نیست که بتواند در نظم جهانی نقش واقعی بازی کند، بلکه بخشی از شبکه‌ای است که باید تحت سختی قرار گیرد تا حرکت خود را با خواسته‌های واشنگتن تنظیم کند. این نگاه، ادامه همان سیاست‌های قبل تهدید به افت سهم آمریکا در ناتو، سختی برای افزایش هزینه‌های نظامی اروپا و بی‌اعتنایی به نهاد‌های چندجانبه است.

سیاست خارجی به‌مثابه نمایش قوت شخصی

برای فهمیدن کامل سند امنیت ملی ۲۰۲۵، باید به ذهنیت ترامپ برگشت، ذهنیتی که سیاست خارجی را نه محصول فرآیند‌های کارشناسی، بلکه امتداد اراده شخصی می‌بیند. در این چارچوب نهاد‌های دیپلماتیک جایگاه درجه دوم دارند، تصمیم‌گیری بر پایه شوق، تاکتیک‌های لحظه‌ای و اراده فردی است، پیش‌بینی‌ناپذیری نه تاکتیک، بلکه ساختار حرکت است و زبان تهدید جانشین زبان تعامل می‌شود.

این ویژگی‌ها در سند نیز کاملاً مشهود است. متن سند از ابتدا تا انتها بر قوت سخت، سختی و تحمیل اراده محکم است و تقریباً هیچ اشاره‌ای به دیپلماسی نرم، همکاری‌های نهادی یا سازوکار‌های چندجانبه ندارد. این همان نقطه‌ای است که پاور دیپلماسی ترامپی را از دیپلماسی کلاسیک آمریکا جدا می‌کند.

ترامپ باور دارد که بازسازی هژمونی آمریکا تنها از مسیر تهدید و نمایش قوت مقدور است. اما این فکر، عملاً با ساختار تازه قوت جهانی ناسازگار است. در جهانی که چین، اروپا، اقتصاد‌های نوظهور و شبکه‌های بین‌المللی قوت نقش‌های تعیین‌کننده دارند، برگشت به علتیک‌قطبی‌سازی نه مقدور است و نه پایدار.

شکاف، بی‌ثباتی و تضعیف اندوخته نمادین آمریکا

سند امنیت ملی ترامپ، هرچند با زبان قوت نوشته شده، اما پیامد‌های آن در عمل می‌تواند تضعیف‌کننده همین قوت باشد. توانایی دوره اول او نشان داد که یکجانبه‌گرایی و حرکت‌های غیرقابل‌پیش‌بینی جهت افزایش شکاف بین آمریکا و متحدان سنتی، تحکیم موقعیت رقبای آمریکا، تضعیف نهاد‌های بین‌المللی، بی‌ثباتی در زنجیره‌های فراهم جهانی و فرسایش اندوخته نمادین آمریکا به‌گفتن رهبر نظم جهانی می‌شود.

در این چارچوب، سند امنیت ملی ۲۰۲۵ بیشتر از آنکه یک راهبرد آینده‌محور باشد، بازتاب تلاش ترامپ برای بازسازی جهانی است که دیگر وجود ندارد، جهانی که در آن آمریکا می‌توانست با تکیه بر قوت نظامی و اقتصادی، اراده خود را بر مناطق گوناگون تحمیل کند، اما حقیقت امروز چیزی دیگر است و نظم جهانی داخل دوران تکثر قوت شده و هیچ بازیگری حتی آمریکا، نمی‌تواند جهان را با علتسلسله‌مراتبی و عمودی اداره کند.

سندی برای مدیریت قبل، نه آینده

سند امنیت ملی ۲۰۲۵ ترامپ، تلاشی است برای تثبیت این روایت که آمریکا می‌تواند با برگشت به دیپلماسی قوت‌محور، تهدید به تحریم و نمایش قوت نظامی، مجدد موقعیت مسلط خود را احیا کند، اما این روایت، برخلاف ظاهر قاطع خود، بر بنیان‌هایی متزلزل محکم است.

جهان امروز با شبکه‌ای از وابستگی‌ها، قوت‌های تازه و معادلات پیچیده اداره می‌شود، دقیقا همان جهانی که با علتترامپ سازگار نیست. این سند بیشتر از آنکه برنامه‌ای برای آینده باشد، بیانیه‌ای رسانه‌ای است برای اثبات این ادعا که ترامپ می‌تواند جهان را به نظم قبل بازگرداند. اما این تلاش، همان گونه که توانایی قبل نشان داد، بیشتر از هر چیز به افزایش بی‌ثباتی، تشدید شکاف‌ها و تضعیف موقعیت جهانی آمریکا منجر خواهد شد.

ترامپ جهانی را می‌خواهد اداره کند که دیگر وجود نداردو سند امنیت ملی او، سندی است درمورد ناهماهنگی عمیق بین ذهنیت او و حقیقت‌های امروز جهان.

انتهای مطلب/

دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکار

اخبار تکنولوژی

اخبار اقتصادی

اخبار فرهنگ وهنر

اخبار تکنولوژی

اخبار سلامتی



منبع

Share This Article