جامعه فرسوده از بی توجهی به مطالبات_خبرخوان

علی باقری
24 Min Read


به گزارش خبرخوان

به گزارش برنا به نقل از مطمعن، صبح با صدای اعلان قطعی آب از خواب بیدار می‌شویم. با نوسان قیمت دلار صبحانه می‌خوریم و در هوایی که نفس ‌کشیدن را سخت می‌کند، به ترافیکی می‌رسیم که انگار پایانی ندارد. در همین روز، خبر یک ممنوعیت تازه می‌آید، او گفت و گو حجاب و پوشش اختیاری بالا می‌گیرد، قیمت کالاهای الزامی زیاد تر از روز قبل می‌شود، قطعی وی‌پی‌ان و کندی اینترنت زندگی و کار را مختل می‌کند، یک وعده سیاسی دیگر روی زمین می‌ماند و عکس خشک ‌شدن تالابی و سوختن جنگلی دیگر در شبکه‌های اجتماعی دست‌ به دست می‌شود. این روایت، عکس روزمره زندگی ساکنان ایران است و بخشی از فهرست مطالبات جمعی که در چرخه تکذیب و بی‌پاسخی دچار مانده‌اند.
در ظاهر این مسائل مربوط به حوزه‌های متفاوتند، اما در توانایی زیسته مردم، همه این خواسته‌های معلق یک ترجمه دارد: حس شنیده ‌نشدن و کنار گذاشته‌ شدن. احساسی که شکاف بین «قولهای رسمی» و «حقیقت زندگی روزمره» را هر روز عمیق‌تر می‌کند. گسستی که فقط سیاسی و اجتماعی نیست و زخمی بر روان جامعه شده و عاملی برای تشدید فرسودگی اجتماعی و نزدیک شدن به نقطه  بی‌برگشت.

 نشانه‌های این فرسودگی را همین اکنون هم می‌توان دید؛  در افت شراکت سیاسی و مدنی، در بی‌میلی به او گفت‌وگوهای اجتماعی، در طنز کنایه‌آلودی که جای زبان مطالبه را گرفته، در موج مهاجرت، پرخاشگری، خودکشی و  دیگرکشی.

 اما جامعه‌ای که چندین دفعه مطالبه می‌کند و پاسخی نمی‌گیرد، سرانجام از نظر مطمعن اجتماعی، انسجام ملی و تاب‌آوری روانی به کجا می‌رسد و با این انباشت مطالبات بی‌جواب چه خواهد کرد؟ آیا افت شراکت مدنی و بی‌میلی به او مباحثه به معنی تسلیم است یا شکل تازه‌ای است از مقاومت خاموش در برابر ساختارهای بی‌جواب؟ آیا جامعه ایران به نقطه بدون ‌برگشت رسیده یا تا این مدت راهی برای برگشت دادن امید، بازسازی اندوخته اجتماعی و افت چرخه فرسودگی اجتماعی باقی مانده  است؟ 

در او مباحثه با دکتر کوروش محمدی، رییس انجمن صدمه‌شناسی اجتماعی ایران، دکتر پرنیا رضی‌پور، جامعه‌شناس و مهشید بیرامی، کارشناس ارشد روان‌شناسی تلاش کرده‌ایم تا پاسخی برای این سوالات بیابد.

 

مطالبه‌گری بی‌تاثییر  و افت مطمعن عمومی

 

 مطالبه‌گری و تلاش برای شنیده ‌شدن در ایران با چالش‌های پیچیده‌ای مواجه شده است. تعداد بسیاری از کوششها برای تحول شرایط پاسخی عملی دریافت نمی‌کنند و این مساله روال مطمعن عمومی را از بین برده است. از نگاه جامعه، کنشگری اجتماعی بی‌تاثییر شده، مطالبه‌گری بی فایده است و نقش فرد در تصمیم‌گیری‌های جمعی، کمرنگ و حتی از بین رفته است. به نظر می‌رسد مساله، از زاویه نگاه مسوولی که باید جواب‌ بدهد هم مثال معروف یک گوش در و یک گوش دروازه شده است. 

«کوروش محمدی» رییس انجمن صدمه‌شناسی اجتماعی ایران، درمورد دلایل ناکارآمدی مطالبه‌گری در ایران و پیامدهای آن بر سلامت روان جمعی و اندوخته اجتماعی معتقد است، مطالبه‌گری در جامعه ما عمدتا مقطعی و مبتنی بر شوق است: «مطالبات مردم در حوزه‌های گوناگون، از حقوق زنان تا مسائل ‌محیط زیستی و اقتصادی، طبق معمول به ‌صورت اصولی و مستمر نقل نمی‌شوند و تابع شرایط و فضاهای حاضر می باشند. تنها در شبکه‌های اجتماعی نقل خواهد شد و سپس از مدتی فروکش می‌کنند. این مدل مطالبه‌گری، نه‌تنها پاسخگویی را  شکل نمی‌دهد، بلکه مطمعن عمومی  را نیز افت می‌دهد.»

 او علت این کار را در نیاموختن اصول درست خواست و پاسخگویی می‌داند: «حقیقت این است که هم افرادی که مطالبه می‌کنند و هم متولیان پاسخگو، اصول مطالبه‌گری و پاسخگویی را نیاموخته‌اند. مطالبه‌گری موثر باید مبتنی بر مسوولیت اجتماعی، اندوخته اجتماعی و همبستگی جامعه باشد؛ یعنی افرادی که مسائل مهم را نقل می‌کنند، مسوولیت حرکت و پیامدهای آن را نیز بپذیرند و مطالبات‌شان در بستر جمعی و حقوقی پیگیری شود. در نبوده است این چارچوب، مطالبات مقطعی، بعضی اوقات بهانه‌ای برای مسوولان می‌شود تا افراد را متهم کنند یا برخوردهای امنیتی داشته باشند و عملا مسیر مطالبه و پاسخگویی ناکام می‌ماند.»

 به نظر این کارشناس مسائل اجتماعی، یکی از با اهمیت ترین پیامدهای بی‌جواب ماندن مطالبات، افت حس تعلق و شراکت اجتماعی است. موضوعی که تاب‌آوری اجتماعی را افت داده: «هنگامی که مردم می‌بینند صدای‌شان شنیده نمی‌شود، دغدغه‌های جمعی جای خود را به دغدغه‌های فردی خواهند داد و انگیزه شراکت افت می‌یابد. انسجام اجتماعی و اندوخته اجتماعی صدمه می‌بینند و با گذشت زمان، این نوشته به افت تاب‌آوری روانی جامعه و افزایش بی‌تفاوتی منجر می‌شود. حتی در همبستگی‌های مقطعی، همانند پشتیبانی‌های مردمی در زلزله یا سیل که در روزهای اولیه زیاد گسترده است می‌بینیم با گذشت زمان افت می‌یابد و تاثییر طویل مدت بر اندوخته اجتماعی نمی‌گذارد.»

در سایت خبری خبرخوان آخرین اخبارحوادث,سیاسی,فرهنگ وهنر,اقتصاد و تکنولوژی,دفاعی,ورزشی,ایران,جهان را بخوانید.


 
فرسودگی اجتماعی  و سلب مسوولیت از حکومت

 

به باور کوروش محمدی ادامه روال جاری می‌تواند تبدیل فرسودگی اجتماعی، افت مطمعن عمومی، افزایش بی‌تفاوتی و تضعیف اندوخته اجتماعی شود: «فاصله بین قولهای رسمی و توانایی واقعی مردم، مطمعن عمومی را تضعیف می‌کند و افراد را به عمل خارج از قواعد و قوانین سوق می‌دهد. نسل جوان و نوآور که باید آینده جامعه را بسازد، کم کم دچار ناامیدی و بی‌انگیزگی می‌شود.

این کناره‌گیری، هر چند امکان پذیر به گفتن مقاومت خاموش تفسیر شود، اما در واقع بازتابی از افتحس تعلق و ناامیدی است. مسوولیت اجتماعی در جامعه ما در حال افت است و قسمت‌هایی از مردم، به امید خیریه‌ها یا عمل های مقطعی، از ماموریت های خود غافل خواهد شد یا اضافه‌کاری می‌کنند و مسوولیتی را بیشتر از مسوولیت اجتماعی خود می‌پذیرند.

 

در حالی که این عمل های حتی می‌تواند نتایج معکوس نیز داشته باشد، تکلیف را از روی دوش حاکمیت بردارد و پاسخگویی را از او سلب کند.»

رییس انجمن صدمه‌شناسی اجتماعی راهکار مقابله با ناامیدی و فرسودگی اجتماعی را اصلاح بنیادین نظام آموزش‌وپرورش و تشکیل فضای پاسخگو در بدنه مدیریت و حاکمیت می‌داند: «تنها با اصلاحات بنیادین در آموزش، فرهنگ مطالبه‌گری و پاسخگویی حاکمیتی می‌توان از این حالت عبور کرد و جامعه‌ای با حس تعلق، شراکت و تاب‌آوری بالا ساخت. فرسودگی اجتماعی و کم شدن اندوخته اجتماعی، اگر به موقع کنترل نشود، می‌تواند آثار طویل مدت و مخربی بر سلامت روان جمعی و انسجام اجتماعی داشته باشد. نظام آموزشی به جای این که هر بار تغییرات سطحی به خود بگیرد با یک تحول بنیادین کودکان و نوجوانان را به شهروندان مسوول، پاسخگو و مطالبه‌گر تبدیل کند و حاکمیت نیز باید فضایی فراهم کند که متولیان، با وجدان و با نگاه به خیر جمعی، ماموریت های خود را انجام بدهند.

مطالبه‌گری اصولی و مبتنی بر مسوولیت اجتماعی و اندوخته اجتماعی، وقتی مقدور است که مردم و حاکمیت به یک باور مشترک در رابطه نقش و مسوولیت خود برسند و عمل های مقطعی و اضطراب جای خود را به برنامه‌ریزی طویل مدت و اصولی بدهد.»

 

زندگی در سایه سرخوردگی  و خاموشی روان

 

انباشت مطالبات بی‌جواب در جامعه ایران، تنها یک مساله سیاسی نیست، بلکه به ‌مرور زمان و در سال‌های تازه به بحرانی در سطح روان جمعی تبدیل شده است. در جامعه‌ای که افراد چندین دفعه توانایی می‌کنند صدایشان شنیده نمی‌شود و تغییری در حالت‌شان رخ نمی‌دهد، حس بی‌قدرتی جای حس شراکت و اثرگذاری را می‌گیرد. این حالت، عرصه‌ساز نوعی سرخوردگی مزمن می‌شود که پیامدهای آن فراتر از یک نارضایتی لحظه‌ای است و به فرسودگی روانی جامعه می‌انجامد.

«مهشید بیرامی» کارشناس ارشد روان‌شناسی معتقد است: انباشت مطالبات بی‌جواب به ‌مرور علتشکل‌گیری نوعی «خاموشی روانی» در سطح فردی و جمعی می‌شود. به حرف های او، هنگامی افراد چندین دفعه تلاش می‌کنند، سخن می‌زنند، نقد می‌کنند، شراکت می‌کنند و نتیجه ملموسی نمی‌بینند، برای محافظت از خود در برابر صدمه روانی، ناخودآگاه داخل مرحله‌ای از عقب‌نشینی خواهد شد.

این عقب‌نشینی الزاما به معنی بی‌تفاوتی نیست؛ بلکه نوعی سازوکار دفاعی است برای نگه داری بقای روانی. او توضیح می‌دهد: «در این حالت، افراد انرژی روانی خود را از عرصه عمومی بیرون می‌کشند و آن را صرف نگه داری زندگی شخصی، خانواده و دایره محدود خود می‌کنند. این حرکت امکان پذیر از بیرون به شکل انزوا یا بی‌مسوولیتی اجتماعی دیده شود، اما در واقع تلاشی است برای زنده ماندن روانی در برابر سختی مزمن اجتماعی.»

 

نابودی رویاها  و  افزایش خشونت

 

این حالت با مفهومی در روان‌شناسی اجتماعی به نام «بی‌تاثییر بودن آموخته ‌شده» قابل توضیح است. این مفهوم وقتی شکل می‌گیرد که فرد به این باور می‌رسد کوششهایش هیچ اثری در تحول شرایط ندارد. در این چنین وضعیتی، فرد به ‌مرور زمان از کنشگری فاصله می‌گیرد، انگیزه خود را از دست می‌دهد و نسبت به محیط پیرامونش حس ناتوانی می‌کند. نتیجه این فرآیند در سطح اجتماعی، افت امید عمومی، کم شدن شراکت مدنی و شکل‌گیری نوعی افسردگی جمعی و حتی صدمه به اجتماع است. بیرامی معتقد است نشانه‌های این فرسودگی روانی را می‌توان در جامعه امروز به ‌وضوح مشاهده کرد؛ از افزایش اضطراب جمعی و خشم فروخورده گرفته تا افزایش خودکشی و دیگرکشی. او می‌گوید: «هنگامی آینده برای افراد قابل پیش‌بینی نیست و هیچ افق روشنی پیش چشم آنها وجود ندارد، طبیعی است که میل به برنامه‌ریزی، شراکت و حتی رویاپردازی از بین برود. این یکی از خطرناک‌ترین پیامدهای فرسودگی اجتماعی است.»

از نگاه این روان‌شناس، کناره‌گیری بخشی از جامعه، به‌اختصاصی نسل جوان از شراکتهای اجتماعی را باید راهکاری برای ادامه دادن در شرایطی دانست که روان خسته شده است. او توضیح می‌دهد: «این کناره‌گیری در ظاهر نوعی سکوت و بی‌توجهی است، اما در واقع نوعی استراتژی بقاست. جوانی که می‌بیند حضورش در عرصه عمومی هیچ دستاوردی ندارد، ترجیح می‌دهد انرژی خود را صرف ساختن یک دنیای کوچک شخصی کند؛ از مهاجرت گرفته تا تمرکز بر زندگی فردی یا حتی پناه بردن به سرگرمی‌های مجازی. این حرکت را نمی‌توان فقط سرزنش کرد؛ این عکس العمل طبیعی یک روان فرسوده است.»

 

از بین رفتن زمان احیای جامعه

 

با این حال، بیرامی هشدار می‌دهد که اگر این خاموشی روانی به یک حالت پایدار تبدیل شود، جامعه با پیامدهای خطرناکی مواجه خواهد شد؛ از افزایش افسردگی اجتماعی و خشونت نهان گرفته تا گسست عمیق‌تر بین افراد و نهادهای اجتماعی. در این چنین شرایطی، اندوخته اجتماعی فرسوده می‌شود و بازسازی آن به مراتب دشوارتر از حالت جاری خواهد می بود.

او راه برون‌رفت از این حالت را در بازسازی حس اثرگذاری جمعی می‌داند و می‌گوید: «مردم وقتی از خاموشی خارج خواهد شد که توانایی کنند صدای‌شان واقعا شنیده می‌شود و کنش آنها تاثییر دارد. این کار بدون پاسخگویی واقعی، شفافیت و تشکیل زمان‌های شراکت معنادار مقدور نیست.» به حرف های او، در کنار اصلاح در سطح سیاستگذاری، دقت جدی به سلامت روان جمعی نیز الزامی است؛ از گسترش خدمات مشاوره عمومی گرفته تا آموزش توانایی‌های تاب‌آوری، مدیریت استرس و افزایش حس کنترل فردی و اجتماعی.

بیرامی اصرار می‌کند که فرسودگی اجتماعی اگر به ‌موقع جدی گرفته نشود، نه‌تنها روابط اجتماعی را از درون تهی می‌کند، بلکه آینده یک نسل را با بحران روبه رو خواهد کرد. به باور او، جامعه‌ای که از نظر روانی فرسوده شود، حتی در صورت بهبود اقتصادی و سیاسی هم به ‌سختی می‌تواند احیا شود، مگر آنکه مطمعن، امید و حس اثرگذاری مجدد به آن بازگردد.

 

اقتصاد بی فایده  با اهمیت ترین عامل فرسودگی اجتماعی

 

 انباشت مطالبات در یک جامعه، حاصل یک روال فرسایشی در سیاستگذاری است. در این بین انباشت مطالبات اقتصادی، اما پرقدرت‌تر است و بر حس پوچی و معلق ماندن و افت مطمعن عمومی بیشتر از باقی خواسته‌ها تاثییر می‌گذارد. جایی که تورم فزاینده، افت قیمت پول ملی، کم شدن قوت خرید و بی‌ثباتی بازار کار، لایه‌های گوناگون جامعه را به‌طور همزمان دچار کرده است. این سختی، تصمیمات اقتصادی خانوار را از برنامه‌ریزی طویل مدت به بقا در مختصر‌زمان سوق می‌دهد؛ بعد‌انداز جای خود را به مصرف اضطراری می‌دهد، اندوخته‌گذاری‌های کوچک حذف خواهد شد و افق آینده به چند هفته یا چند ماه محدود می‌شود.

در این چنین شرایطی، مردم نه درمورد رفاه، بلکه درمورد نگه داری حداقل‌های زندگی سوال می‌کنند؛ سوال‌هایی که اگر بی‌جواب بماند، به نااطمینانی اجتماعی مزمن منجر خواهد شد. در این چنین وضعیتی، اقتصاد از یک نظام تشکیل و رشد، به یک میدان فرسایش تبدیل می‌شود؛ میدانی که در آن، نیروی کار فرسوده، بنگاه‌های کوچک ناتوان و مصرف‌کنندگان مضطرب، همه انها در چرخه‌ای دچار خواهد شد که خروج از آن بدون اصلاحات بنیادین ممکن نیست. انباشت این نوع مطالبات نه فقط نشانه بحران اقتصادی، بلکه علامتی از افت ظرفیت تاب‌آوری جامعه در برابر شوک‌ها است.

«پرنیا رضی‌پور» جامعه‌شناس درمورد این که کدام یک از مطالبات بی‌جواب مانده در جامعه تاثییر مخرب‌تری بر مطمعن عمومی گذاشته، می‌گوید: «اگر بخواهیم واقع‌بینانه نگاه کنیم، اقتصاد با اهمیت ترین عامل اثرگذار بر مطمعن مردم به نظام تصمیم‌گیری است. تورم سنگین در سال‌های تازه کمر تعداد بسیاری از خانواده‌ها را خم کرده و سفره مردم روزبه‌روز کوچک‌تر شده است. قسمت قابل ‌توجهی از جامعه حتی در تامین نیازهای اولیه با مشکل مواجهند و با افزایش قیمت‌ها، امید، انگیزه و مطمعن اجتماعی نیز افت می‌یابد.

اقتصاد پایه زندگی روزمره است؛ از خوراک و پوشاک تا مسکن و حداقل معیشت. هنگامی این پایه دچار اختلال می‌شود، طبیعی است که دیگر حوزه‌ها نیز تحت ‌تاثییر قرار بگیرند. اگر بخواهم مثالی ملموس بزنم، تورم و گرانی کالاهای اساسی بهترین و عینی‌ترین نمونه است. امروز تعداد بسیاری از خانواده‌ها برای خرید اقلامی همانند برنج، روغن، گوشت یا میوه با مشکل جدی مواجهند؛ هزینه‌های درمان و اجاره مسکن سر به فلک کشیده و توان مالی اقشار متوسط و کم‌درآمد به‌طور چشمگیری افت یافته است.

از نظر دیگر، فروشندگان و کسب‌وکارها نیز شرایط مساعد ندارند و تعداد بسیاری از آنان از رکود بازار گله های می‌کنند و می‌گویند: «بازار کاملا راکد است.» این حالت به معنی افت دادوستد، رکود اقتصادی و بی‌ثباتی در چرخه زندگی روزمره مردم است. مشکل از سفره خانواده‌ها اغاز می‌شود، به درآمد فروشندگان و تولیدکنندگان سرایت می‌کند و در نهایت، فرآیند گسترش اقتصادی و اجتماعی را مختل می‌کند. مردم این سختی را هر روز و به‌ صورت ملموس توانایی می‌کنند و هنگامی جواب یا تحول محسوسی مشاهده نمی‌کنند، اعتمادشان به کارآمدی نظام تصمیم‌گیری افت می‌یابد.»

او یقیناً نقش خواسته‌های اجتماعی را هم در افت امید و فرسودگی بی‌تاثییر نمی‌داند: «در کنار اقتصاد، مسائل اجتماعی و حقوقی نیز نقش مهمی در شکل‌دهی حس مردم نسبت به کارآمدی نهادها دارند. موضوعاتی همانند حجاب، دریافت گواهینامه موتورسیکلت برای زنان و محدودیت‌های اینترنتی مستقیما بر کیفیت زندگی و آزادی‌های فردی تاثییر می‌گذارند. این محدودیت‌ها در جامعه حس «شنیده ‌نشدن» و نوعی تبعیض تشکیل می‌کند و حس شراکت و اثرگذاری اجتماعی را تضعیف می‌کند. این چنین مشکلاتهای محیط‌زیستی همانند افتآب و آلودگی هوا در سال‌های تازه شدت یافته‌اند.

افت بارندگی، مدیریت ناکافی و نبوده است برنامه‌ریزی طویل مدت، سلامت جسمی و روانی مردم را تهدید کرده و زندگی گروه‌های صدمه‌پذیر را به ‌شدت تحت ‌تاثییر قرار داده است. این حالت طبیعی است که سوال‌هایی همانند «مسوولان چه می‌کنند؟» یا «چرا بحران کنترل نمی‌شود؟» را در ذهن مردم پررنگ کند. در کل، اقتصاد عامل مهم فرسایش مطمعن، مسائل اجتماعی عامل افت رضایت و شراکت و مشکلاتهای محیط‌زیستی عامل تضعیف امید به آینده‌اند. همزمانی این سه حوزه، عکس مردم از کارآمد نهادهای تصمیم‌گیری را به ‌شدت تضعیف کرده و بازسازی مطمعن اجتماعی معطوف نیازمند نگاهی جامع و هماهنگ  است.»

رضی‌پور درمورد این که چرا در بین نسل جوان برای شراکت مدنی انگیزه‌ای وجود ندارد، معتقد است این کناره‌گیری ترکیبی از نشانه ناامیدی و نیز سازوکاری تازه از مقاومت خاموش در برابر ساختارهای بی‌جواب است: «به نظر من، این کناره‌گیری ترکیبی از هر دو اتفاق است: ناامیدی و نوعی مقاومت خاموش. از یک سو، توانایی مداوم مشکلات اقتصادی، محدودیت‌های اجتماعی و مشکلاتهای محیط‌زیستی بدون مشاهده تحول، انگیزه و امید را افت می‌دهد و به ناامیدی می‌انجامد. این حس که «صدای ما شنیده نمی‌شود» علتمی‌شود افراد تمایلی برای شراکت یا مطالبه‌گری نداشته باشند. از نظر دیگر، این فاصله‌گیری نسل جوان می‌تواند نوعی مقاومت خاموش باشد؛ رویکردی محتاطانه و غیرمستقیم برای نگه داری زندگی، هویت و اثرگذاری فردی در برابر ساختارهایی که مردم آنها را بی‌جواب یا بی فایده می‌دانند. این حرکت در ظاهر منفعل است، اما در واقع راهبرد آگاهانه‌ای برای کنار نکشیدن از زندگی، اما کنار رفتن از عرصه‌هایی است که افراد به کارآمدی آنها  باور ندارند.»

 

افت امید  و  افزایش افسردگی جمعی

 

پرنیا رضی‌پور با اهمیت ترین نشانه‌های هشدار در جامعه امروز ایران را افت امید می‌داند: «نخستین نشانه جدی، افت امید و افزایش افسردگی اجتماعی است. مردم در روبه رو با مشکلات روزمره همانند خوراک، مسکن و هزینه‌های زندگی حس ناتوانی می‌کنند و این نوشته مستقیما به افت امید نسبت به آینده، ازدواج، فرزندآوری یا توان برنامه‌ریزی برای زندگی منجر می‌شود. نشانه دیگر، افت شراکت مدنی و سیاسی است. قسمت قابل ‌توجهی از جامعه، به‌اختصاصی نسل جوان، انگیزه‌ای برای مطالبه‌گری یا وجود در عرصه‌های مدنی و سیاسی ندارد. افت شراکت در انتخابات یا فعالیت‌های اجتماعی نشان‌دهنده افت مطمعن به اثربخشی این کوششها است.»

او اما  این حالت را بدون راه‌حل نمی‌داند: «برای این که یک فرد یا جامعه بتواند مجدد جان بگیرد و حرکت کند، باید امید، انگیزه و مطمعن به آن بازگردد. انسان یا جامعه نومید، اگرچه زنده است، اما روحی خسته و فرسوده دارد. تورم آسیبی عمیق است که بر همه ابعاد زندگی تاثییر می‌گذارد؛ هم سفره خانوار را کوچک می‌کند و هم مسیر گسترش و تعامل اجتماعی را کند می‌سازد. به این علت کنترل و مدیریت آن الزام دارد. در حوزه مسائل اجتماعی نیز اگرچه این مسائل اهمیت دارند، اما برای جلوگیری از حس تبعیض و بی‌اعتمادی، الزامی است قوانین بر پایه نیازهای امروز جامعه اصلاح و بازنویسی شوند.

در کنار همه اینها، بحران آب سال‌ها است هشدار می‌دهد اما مدیریت کافی برای آن انجام نشده است. آب زیربنای حیات و گسترش است و با دقت ‌به خشکسالی‌های پی‌درپی، افزایش جمعیت و مدیریت ناکافی، شهرهای بزرگی همانند تهران را با تهدیدی جدی روبه رو کرده است. «علاج اتفاق قبل از وقوع» تنها راه مدیریت این بحران است. آلودگی هوا نیز نه‌تنها در کلانشهرها، بلکه در شهرهای کوچک به مساله‌ای جدی تبدیل شده و سلامت مردم و طبیعت را تهدید می‌کند. از خوزستان و تهران گرفته تا شهرهای شمالی، گستردگی آلودگی مشخص می کند که این مساله باید به‌ صورت جدی و علمی مدیریت شود. همه این مسائل اقتصادی، اجتماعی، حقوقی و محیط‌زیستی اگر مدیریت نشوند، روح جامعه را خسته و فرسوده می‌کنند و امکان حرکت آن را افت خواهند داد. اما با مدیریت صحیح و شنیدن مطالبات مردم و عمل های عملی می‌توان مطمعن و امید را به مردم و جامعه بازگرداند.»


 
حرکت‌های کوچک و  امیدوارانه

 

با وجود بلندتر شدن هر روزه لیست مطالبات و مشاهده افزایش ناامیدی، خستگی جمعی و فرسودگی اجتماعی، اما تا این مدت نشانه‌هایی از میل به بازسازی در جامعه دیده می‌شود؛ از میل به شراکت در مشکلاتهای طبیعی و محیط‌زیستی و شکل‌گیری گروه‌های کوچک محلی برای حل مسائل روزمره گرفته تا تلاش برای زنده نگه داشتن او مباحثه در فضاهای فرهنگی، دانشگاهی و حتی مجازی. احتمالا این حرکت‌ها در نگاه اول کوچک و پراکنده و بی‌ثمر به نظر برسند، اما می‌توانند هسته‌های اولیه بازسازی مطمعن و اندوخته اجتماعی باشند و سدی در روبه رو حرکت به نقطه بدون برگشت جامعه، به شرط آنکه به رسمیت شناخته شوند، شنیده شوند و به جای سرکوب، مجال تداوم و رشد اشکار کنند.

 

دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکار

اخبار تکنولوژی

اخبار اقتصادی

اخبار فرهنگ وهنر

اخبار تکنولوژی

اخبار سلامتی



منبع
Share This Article