به گزارش خبرخوان
به نظر میرسد داستانهایی درمورد نابرابری و شکاف طبقاتی روزبهروز محبوبتر خواهد شد؛ احتمالا به این علت که بازتابی از اضطرابها و تنشهای واقعی دنیای امروز می باشند. تعداد بسیاری از فیلمهایی که به این نوشته میپردازند، امکان پذیر بیشتر از حد شعاری یا سادهسازی کننده این اتفاق باشند و قضیه را به ابتداییترین و قابلهضمترین شکل آن تقلیل دهند. اما بهترین فیلمهایی که درمورد شکاف طبقاتی ساخته شدهاند، صادقانه و دقیقاند و سخنهای بسیاری درمورد کرامت، حس تعلق و تلاش برای دوام آوردن در زندگی دارند. در ادامه این نوشته فهرستی از ۱۰ فیلم برتر تاریخ سینما در رابطه اختلاف طبقاتی معارفه شدهاند
بهترین فیلمها در رابطه شکاف طبقاتی
۱۰. My Fair Lady (1964)
۹. The Pursuit of Happyness (2006)
۸. Sorry We Missed You (2019)
۷. Snowpiercer (2013)
۶. Shoplifters (2018)
۵. The Rules of the Game (1939)
۴. Parasite (2019)
۳. The Grapes of Wrath (1940)
۲. Metropolis (1927)
۱. Bicycle Thieves (1948)
۱۰- My Fair Lady (1964)
بانوی زیبای من احتمالا همانند قبل محبوب نباشد، اما تا این مدت یکی از آثار نمادین این زیرژانر محسوب میشود. داستان این فیلم درمورد الیزا دولیتل، فروشنده گل در لندن دوره ادواردی است که به ابزار شرطبندی بین زبانشناسی به نام هنری هیگینز و همکارش میشود. هیگینز معتقد است میتواند به الیزا آموزش دهد تا همانند یک دوشس سخن بگویید کند و او را داخل طبقه بالای جامعه کند.
در ظاهر، فیلم یک موزیکال شاد با لباسهای مجلل، شوخیهای هوشمندانه و رمانسی دلنشین است؛ اما در زیر این ظاهر، نقدی تیز درمورد طبقه اجتماعی و نقش زبان بهگفتن ابزار طرد و محدودیت قرار دارد. آنچه در ابتدا یک آزمایش اجتماعی بهنظر میرسد، به پرسشی درمورد این که چه فردی با لیاقت احترام دانسته میشود تبدیل میگردد. این فیلم مشخص می کند چطور لهجه، حرکت و آداب اجتماعی میتوانند شما را از سد نگهبانان طبقات اجتماعی عبور داده یا پشت در نگه دارند. الیزا به خوبی تفاوتهای زبان عامه و جامعه اشرافی را یاد میگیرد، اما پوچی و تصنع دنیای اشراف را نیز کشف میکند.

۹- The Pursuit of Happyness (2006)
بر پایه داستان واقعی کریس گاردنر، در جستوجوی خوشبختی روایت یک فروشنده اهل سانفرانسیسکو در دهه ۱۹۸۰ است که در مسیر ساختن آیندهای بهتر برای پسرش، بیخانمان میشود. او برای اشکار کردن شغل تلاش میکند، به پناهگاهها تکیه میکند و همزمان میکوشد فرزندش را از حقیقت تلخ این شرایط محافظت کند. بازی ویل اسمیت سختی عاطفی فقر را کاملاً ملموس میکند: تلاش برای نگه داری کرامت، نگرانی دائمی از نداشتن جای خواب و تقلا برای تشکیل اعتدال بین عشق و بقا.
درحالیکه تعداد بسیاری از فیلمهای مرتبط با فقر و شکاف طبقاتی نگاه تلخ و بدبینانه به این ماجراها دارند، در جستوجوی خوشبختی بر امید و پشتکار تمرکز دارد. این فیلم سختیها را بدون رمانتیزهکردن مشخص می کند و یادآوری میکند که تحول جایگاه طبقاتی امکان پذیر، اما زیاد نادر بوده و هیچ زمان ضمانتشده نیست.

۸- Sorry We Missed You (2019)
این تراژدی مدرن ساخته کن لوچ، داستان یک خانواده کارگری در نیوکاسل را روایت میکند که در کوششاند با حقیقتهای خشن اقتصاد کارهای مختصر زمان کنار همراه شوند. ریکی، که بهجستوجو ارامش است، کاری بهگفتن راننده تحویلبار میگیرد؛ شغلی با ساعتهای کار طاقتفرسا، بدون مزایا و جریمههای پنهانی که در ظاهر «آزادی» نامیده خواهد شد. همزمان، همسرش اَبی در شیفتهای سنگین مراقبت خانگی کار میکند و هر دو تلاش میکنند خانه و خانواده را در شرایط سختی از بدهی و خستگی سرپا نگه دارند.
داستان متاسفیم جا ماندی با پیچشهای دراماتیک پیش نمیرود؛ بلکه با انباشتی از تحقیرهای کوچک و انتخابهای غیرممکن، آرامآرام کرامت این زوج را زایل میکند. لوچ با سبک رئالیستی همیشگیاش شخصیتهایی خلق میکند که واقعی بهنظر میرسند و رنجهایشان کاملاً ملموس است. همین صداقت، فیلم او را از یک درام اجتماعی فراتر برده و آن را به بیانیهای قوی درمورد حقیقت زندگی میلیونها انسان تبدیل میکند؛ واقعیتی که برای تعداد بسیاری نه سینما، بلکه زندگی روزمره است.

۷- Snowpiercer (2013)
بر خلاف رویکرد رئالیستی فیلم قبلی، برفشکن با منفعتگیری از عناصر علمی–تخیلی نقد طبقاتی خود را نقل میکند. داستان در قطاری یخزده میگذرد که آخرین بازماندگان بشر را در خود جای داده است. ثروتمندان در واگنهای مجلل جلوی قطار زندگی میکنند و فقرا در قسمت عقب قطار در شرایطی غیرانسانی رها شدهاند. وقتی که کرتیس، رهبر درمانده ساکنان عقب قطار، شورشی را اغاز میکند، مسیر مبارزه او با عبور از هر واگن و مشاهده نمودهای تازهای از رفاه، تبلیغ، کنترل و فساد قوت همراه میشود.
این فیلم پر از صحنههای اکشن، شخصیتهای رنگارنگ و رویدادهای درگیرکننده است، اما زیر سطح این غوغا، حقیقتی تلخ جریان دارد: انقلابها نیز میتوانند به نسخه فرد دیگر از همان نظام ستمگر بدل شوند. هر قدم بهسوی آزادی با بهایی سنگین همراه است، و هر افشاگری درمورد سازوکار قطار، ناامیدی سیاسی فیلم را عمیقتر میکند. برفشکن استعارهای قوی و خفهکننده از نابرابری و شکاف طبقاتی است.

۶- Shoplifters (2018)
این فیلم به شدت تاثیرگذار و ویرانگر درمورد خانوادهای موقت و شکلگرفته از افراد صدمهپذیر در حاشیه توکیو است که از راه دزدیهای خرد و محبت مشترک کنار هم دوام میآورند. وقتی که یک دختر بچه از خانوادهای نادیده گرفته شده از خانوادهای آزارگر به جمع آنها داخل میشود، زندگی این گروه فقیر بیشتر از پیش با عشق عجین میگردد، اما خطر نیز افزایش مییابد. داستان با ریتمی آرام جلو میرود؛ با غذاهای ساده، رازهای پچ پچشده و پیوندهایی که از سر نیاز ساخته میشود. اما هنگامی مقامات مشروعیت آنها برای پذیرفتن این دختر را زیر سوال میبرند، فیلم مشخص می کند چطور برچسبهای اجتماعی و قوانین رسمی، زیاد تر قادر به تشخیص مراقبان و دلسوزان واقعی نیستند.
این شاهکار ژاپنی میگوید فقرا بعضی اوقات خانوادهای صمیمیتر و عمیقتر از ثروتمندان میسازند، اما این گزاره را رمانتیزه نمیکند. تراژدی فیلم دزدان فروشگاه در فریادها یا صحنههای اغراقشده نیست؛ در گرسنگی بیصدای شخصیتها، اتاقهای تنگشان، و کاری است که هیچ زمان دستمزد کافی ندارد.

۵- The Rules of the Game (1939)
شاهکار کلاسیک قاعده بازی، تصویری خاص از اشرافیت فرانسه در اغاز جنگ جهانی دوم اراعه میدهد. فیلم سرگذشت جمعی از اشراف و خدمتکاران را در یک آخر هفته شکار در عمارت روستایی جستوجو میکند؛ جایی که عشقبازیها، حسادتها، رسواییهای کوچک و اتحادهای موقتی به عکس کشیده خواهد شد؛ ماجراهایی انگارً بیاهمیت که نماد ناتوانی جامعه در فهمیدن زوال اخلاقی خود است.
ساختار طبقهبالا–طبقهپایین مشخص می کند نظم اجتماعی در این فضا چنان عمیق است که حتی نافرمانی نیز همانند برنامهای از پیش اظهار شده است. هرکس نقش ازپیشتعیینشدهاش را بازی میکند، و خدمتکاران نیز از کاستیهای اربابانشان پیروی میکنند. این فیلم، رقص طبقه حاکم را در اغاز نابودی به عکس میکشد؛ درحالیکه جهان بیرون آماده آتش گرفتن است. قاعده بازی اثری ظریف اما گزنده است و از تأثیرگذارترین فیلمهای تاریخ سینما محسوب میشود که فیلمسازان بزرگی از آلتمن تا اسکورسیزی از آن الهام گرفتهاند.

۴- Parasite (2019)
بونگ جونهو این بار نیز اثری ماندگار خلق کرده است. فیلم انگل در ابتدا همانند یک کمدی زیرکانه اغاز میشود؛ خانوادهٔ کیم که با مدارک جعلی و حیلهگری داخل خانهٔ ثروتمند پارک خواهد شد و خود را بهگفتن معلم خصوصی، مربی هنری، راننده و خدمتکار جا میزنند. فیلم از تنش و شکاف طبقاتی بین طبقه پایین و بالای جامعه منفعت گیری را میبرد، اما زیر این صحنههای کمدی، خشم انباشتهشده جریان دارد. وقتی که رازهای نهانشده در خانهٔ خانواده پارک آشکار میشود، روایت به شکلی ناگهانی و درعینحال اجتنابناپذیر به سمت خشونت تحول مسیر میدهد.
بونگ در اینجا نابرابری را نزاع بین «خوب» و «بد» نشان نمیدهد، بلکه بین انسانهایی است که در مدارهای متغیری از زندگی گیر افتادهاند. پارکها مؤدب اما جداافتادهاند؛ کیمها باهوش اما مستأصل. هیچکدام کاملاً معصوم یا کاملاً فاسد نیستند. مقصد واقعی فیلم، سیستمی است که این فاصله را خلق کرده؛ نوعی از معماری اجتماعی که عمیقاً بر زندگی آنها سایه انداخته است. همین نگاه علتشد انگل نه به گفتن یکی از بهترین فیلمهای کرهای تاریخ سینما بلکه به اتفاقای جهانی بدل شود و موفقیتی بزرگ رقم بزند که اوج آن کسب جایزه اسکار می بود.

۳- The Grapes of Wrath (1940)
خوشههای خشم یکی از شناختهشدهترین روایتهای درماندگی اقتصادی انسان است. داستان در دوران رکود بزرگ میگذرد و خانوادهٔ جود را جستوجو میکند که از داست بول فرار میکنند و به امید کار، شرافت و ارامش مالی راهی کالیفرنیا خواهد شد. تام جود (هنری فوندا)، که تازه با قید وثیقه از زندان آزاد شده، مسیر سخت مهاجران را مشخص می کند؛ جایی که امید زیر سختی قوت و ستم شرکتهای بزرگ و استثمار نیروی کار خرد میشود. اردوگاههای کارگری بعضی اوقات تسکینی موقتاند، اما بیعدالتی ساختاری همهجا وجود دارد. در این فیلم، فقر نتیجهٔ ناکامی فردی نیست؛ نوعی خشونت سازمانیافته است.
فیلم بین واقعگرایی مستندوار و شکوه احساسی اعتدال برقرار میکند: کودکان گرسنه، والدین فرسوده، و مهربانیهای کوچک در دل تاریکی. شجاعت در اینجا بهمعنی کارهای بزرگ و پرسروصدا نیست؛ تقسیمکردن نان، گفتن حقیقت و انسان ماندن در اینجا اوج شجاعت است. خوشههای خشم فیلمی صادقانه و تلخ در رابطه شکاف طبقاتی است، اما هم چنان سرشار از ایمان به انسانیت.

۲- Metropolis (1927)
این تاثییر حماسی صامت ساخته فریتس لانگ شهری آیندهنگر را به عکس میکشد که در آن آسمانخراشهای پرزرق و برق بهدست کارگرانی سرکوب شده اداره میشود که در اعماق شهر و دور از نور روز زندگی میکنند. فردر (گوستاو فرولیخ)، پسر حاکم شهر، بعد از کشف رنج طبقه کارگر، با ماریا (بریژیت هلم)، رهبر کاریزماتیکی که مطلب اتحاد میدهد، همراه میشود تا کاری بکنند. از اینجا، داستان داخل دور باطل شورش، خرابکاری و پیشگوییهای تکنولوژیک میشود؛ جایی که یک دوگانه رباتیک جامعه را به آشوب میکشد.
متروپولیس نابرابری را در قالب معماری و صنعت مشخص می کند: شکوه در قالب بناهای یادبود بلند و عظیم، فرسایش در پایین جامعه. تقریباً صد سال سپس، تصاویر این فیلم (پلههای بیآخر، ریتمهای ماشینی، و جمعیتهایی که همانند چرخدنده حرکت میکنند) تا این مدت نمادیناند. این فیلم، ستون ژانر اکسپرسیونیسم آلمان است و هشدار میدهد که پیشرفتِ بناشده بر استثمار، تنها به سقوط میانجامد. راهحل، آشتی بین «سر» و «دستها»ست، جایی که «قلب» نقش واسطه را بازی میکند.

۱- Bicycle Thieves (1948)
این شاهکار نئورئالیستی ساخته ویتوریو دسیکا، داستان آنتونیو (لامبرتو ماجورانی)، مرد بیکاری در رم بعد از جنگ جهانی دوم را جستوجو میکند که بالاخره کاری ساده بدست میآورد، اما دوچرخهاش به گفتن تنها وسیلهٔ انجام این کار، در همان روز اول دزدیده میشود. او و پسر خردسالش برونو (انزو استایولا) شهر را زیر پا میگذارند تا دوچرخه را اشکار کنند؛ درحالیکه با بیتفاوتی، بوروکراسی و وسوسهٔ اخلاقی مواجه خواهد شد. روایت فیلم بهآرامی پیش میرود اما عمق احساسی آن شدید است، در حالی که مشخص می کند چطور فقر انتخابها را حذف میکند و کوچکترین خسارتها را به فاجعه بدل میسازد.
هر ناکامی ضربهای به غرور آنتونیو است و برونو در همین مسیر، به طور زنده ناظر شکنندگی بزرگسالی است. قوت فیلم دزد دوچرخه در پرهیز از اغراق است؛ نابرابری را نه با شعار، بلکه از دل گرسنگی، شرمندگی و ناامیدی روزمره روایت میکند. و بااینحال، عشق پدر و پسر در برابر این آزمون سخت دوام میآورد. آخر فیلم، وقتی که این دو دست در دست در خیابان قدم میزنند، از تأثیرگذارترین لحظات تاریخ سینماست.
دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکار
