به گزارش خبرخوان
به گزارش برنا به نقل از ایران، صبح یک روز پاییزی که آلودگی هوا، نفسهای رهگذران را به شماره انداخته می بود، قدم به طبقه دوم دادگاه خانواده گذاشتم تا سوژه تازهای برای نوشتن اشکار کنم. کنار یکی از شعبهها پسری جوان با موهای بلند دم اسبی و ریش بلند قهوهای با ماسکی بر صورت ایستاده می بود. چند دقیقهای نگذشته می بود که دختری جوان سراسیمه و با خشمگینی در حالی که برگههایی در دستش می بود به او نزدیک شد و یک دفعه برگهها را به سمت پسر جوان پرت کرد و او گفت اینها دعاها و جادوهای مادرت است که برای زندگی من گرفته؛ خوب نگاه کن و ببین زندگی ما را چطور خراب کرده. تا این مدت هم نمیخواهی باور کنی زندگیمان خراب شده است؟ ما الان دادگاه خانواده هستیم.
این تنش و بگو مگوها علتشد دقت حاضران به این زوج جوان جلب شود. در همین موقع مدیر دفتر قاضی از اتاق بیرون آمد و با صدای بلند شماره پرونده را خبرداد و او گفت طرفین ساعت ۱۰ اظهار وجود کنند. این زوج جوان به داخل شعبه رفتند و من هم با دیدن این صحنه، داخل شعبه شدم و به همراه این زوج جوان با اجازه از قاضی داخل اتاق شدیم.
قاضی رو به پسر جوان کرد و او گفت پسرم میدانی علت دادخواست همسرت چیست؟
پسر جوان که امین نام داشت، او گفت: نه حاج آقا نمیدانم.
دختر جوان با خشمگینی و لحن شدت او گفت: نمیدانی؟ سپس از داخل کیفش چند تکه کاغذ درآورد و روی میز قاضی گذاشت و او گفت برای اینها دادخواست طلاق دادم.
مینا با بغض در ادامه گفت: «مادرشوهر من اهل جادوگری است؛ هر بار به خانه ما میآمد، یک تکه کاغذ یک جایی نهان میکرد، خودم با چشمان خودم دیدم ولی شوهرم دقت نمیکند.»
آقای قاضی ما دو سال است که ازدواج کردیم، فامیل هم هستیم؛ من میدانستم مادرش اهل جادوگری و رفتن پیش دعانویس است اما گفتم احتمالا با زندگی پسرش این کار را نکند. هیچ زمان فکر نمیکردم بخواهند زندگی ما را خراب کنند. من به این چیزها باور ندارم اما این کارهای مادرشوهر و خواهرشوهر من برای بار چندم است و من دیگر تحمل ندارم. به همسرم هم گفتم اما امین دقت نمیکند و میگوید ما دشمن داریم و حسود زیاد می باشند احتمالا کار آنها باشد؛ آخر چه فردی جز دوست و آشنا به خانه ما میآمد؟ مطمئنم میداند کار مادرش است چون در مطلبهای گوشی موبایل او دیدم که خواهرش او گفت باید این دعا را در آب حل کند و به خورد من بدهد تا من سخن گوشکن آنها شوم. من دیگر به امین و مخصوصاً خانوادهاش مطمعن ندارم.
آقای قاضی آنقدر از این چیزها به خورد من دادهاند، حالم بد شده است. الان دکتر هم رفتم و میگوید باید تحت درمان باشم کلاً سلامت من به خطر افتاده است، خواهش میکنم حکم طلاق ما را سریعتر صادر کنید و من را نجات بدهید تا نمردهام.
قاضی رو به امین کرد و او گفت پسرم سخنهای همسرت را شنیدی؛ چه پاسخی داری؟
امین منمنکنان او گفت: «آقای قاضی مادرم که بد زندگی ما را نمیخواهد، ما دشمن زیاد داریم فامیل چشم دیدن زندگی ما را ندارند، مادرم میخواهد ما را از شر دشمنان و حسودان نگه داری کند. خانواده من او را دوست دارند و به او احترام میگذارند اما مینا با آنها سر ناسازگاری دارد و به آنها بی ادبی میکند.»
مینا او گفت: «من بی ادبی نکردم اما هنگامی فهمید کارهایشان شدم اعتراض کردم، آنها عروسی میخواهند که مطیع دستوراتشان باشد و هر چه میگویند، بگوید چشم. من نمیتوانم برای همین طلاق میخواهم.»
قاضی بعد از چند دقیقه سکوت او گفت بهتر است سه ماه به کلاسهای مشاوره بروید این مشکلات با تراپی و مشاوره قطعاً درست میشود. اگر کلاسهای مشاوره تأثیری نداشت، آن زمان حکم طلاق را صادر میکنم.
نگاه کارشناس
امیرحسین صفدری، کارشناس حقوق
در این پرونده مشاهده میکنید که امین و خانوادهاش به جای حل مشکلات با او مباحثه، دست به دامن خرافهپرستی و دعانویسی شدهاند. امین باید بداند که در زندگی مشترک خود باید فقط به خداوند متعال توکل و مطمعن کند نه این که بدون تفکر و بدون دقت به قوت خدا دچار یک سری از تفکرات غلط و نادرست شود. همین موارد در زندگی او تأثیر بسیاری گذاشته و راه جدایی را برای او باز کرده است.
متأسفانه تا این مدت هم برخی از افراد می باشند که به جستوجو خرافه میروال و زندگی خود و دیگران را به نابودی میکشند. این زوج جوان و خانواده آنها باید بدانند در زندگی مشترک به جستوجو صمیمیت، مسئولیتپذیری، صداقت، وفاداری، حرکت مهر امیز و احترام باشند و در زندگی برای حل مشکلات فقط به خدا توکل کنند نه این که با کارهای شیطانی علاوه بر جسم، روح خود را هم خراب کنند.
دسته بندی مطالب
اخبار کسب وکار
منبع
